مسور و فرزند زبير
هنگامي كه خبر شهادت حضرت حسين عليه السلام به مكه رسيد، «مسور»، با پسر زبير ملاقات كرد و به او گفت: «خبر كشته شدن حسين بن علي كه آن را آرزو مي كردي، رسيده است!».
«فرزند زبير» به حيله گري پرداخت و گفت: «اي ابوعبدالرحمن! اين را به من مي گويي؟ به خدا! كاش در جما [1] سنگي باقي نمي ماند، به خدا! كه آن را آرزو نكرده ام».
مسور به وي پاسخ داد: «توبه وي پيشنهاد كردي كه به منطقه ي ديگري برود».
«آري، به وي پيشنهاد كردم ولي نمي دانستم كه كشته مي شود، اجلش در دست من نبوده است، من نزد ابن عباس رفتم و او را تسليت گفتم و دانستم كه اين كار از من بروي گران مي آيد و اگر تسليت گفتنش را رها مي كردم، مي گفت: آيا همانند من واگذاشته مي شود و در عزاي حسين، تسليت داده نمي گردد، پس چه كنم؟ داييهاي من،دلهايشان بر من ناخشنود شده است و نمي دانم براي چيست؟
مسور او را نصيحت كرد و به او گفت: «چه نيازي داري كه از گذشته ها ياد
كني، بگذار كارها جريان يابد و نسبت به داييهايت نيكوكاري پيشه كن كه پدرت، نزد آنان از تو ستوده تر است». [2] .
پاورقي
[1] «جما»: ارتفاعي است در نزديکي مدينه.
[2] ابنعساکر، تاريخ 239 /14.