بازگشت

عبيدالله بن حر


از پشيمان ترين و اندوهناك ترين افسوس خوردگان، «عبيداللَّه بن حر جعفي» است كه امام به سوي او رفت و از او ياري طلبيد، ولي به جانش بخيل شد. او را تكانهاي سخت نكوهش وجدان، به خاطر ترك ياري آن حضرت، فراگرفت و اندوه و حزن خود را در اين ابيات به نظم آورد:



فيالك حسرة ما دمت حياً

تردد بين صدري والتراقي



غداة يقول لي بالقصر قولاً

أتتركنا و تزمع بالفراق



حسين حين يطلب بذل نصري

علي اهل العداوة والشقاق



فلو فلق التلهف قلب حر

لهمّ اليوم قلبي بانفلاق



و لو واسيته يوماً بنفسي

لنلت كرامة يوم التلاق



مع ابن محمد تفديه نفسي

فودع ثم اسرع بانطلاق



لقد فاز الاولي نصروا حسيناً

و خاب الآخرون ذووالنفاق [1] .



«اي حسرتي كه تا زنده باشم، ميان سينه و گلويم درآمد و شد خواهد ماند».

«آن روز كه در كاخ، مطلبي را به من گفت: آيا ما را رها مي كني و قصد جدايي داري».


«حسين از من ياري مي طلبيد، در برابر اهل دشمني و تفرقه».

«اگر افسوس قلب آزاده اي را مي شكافت، امروز قلب من تصميم بر شكافته شدن مي داشت».

«و اگر روزي با جان خود فداي او مي شدم، كرامت روز ديدار را به دست مي آوردم».

«همراه فرزند محمد- كه جانم فداي او باد- آنگاه وداع كرد و به سرعت حركت نمود».

«آنان كه حسين را ياري كردند، رستگار شدند و ديگران كه اهل نفاق بودند، ناكام گشتند».

فرزند حرّ، در شعر خود، درد عميقي را كه بر جان وي دست يافته بود، به تصوير كشاند؛ زيرا وي تا زنده بود، بر آن شرف شهادت در خدمت فرزند پيامبر خدا صلي اللَّه عليه و آله كه از دست داده بود در دل خود افسوسها داشت، اگر او را ياري مي داد، بهشتها را به دست مي آورد.

وي بر ياران حسين، غبطه مي خورد، آنان كه جانهايشان را فداي امام عليه السلام كردند؛ زيرا ايشان، پاداش فراوان و جايگاه بزرگي در پيشگاه خداوند به دست آوردند.

اينان، بعضي از نادمين بر ترك نصرت امام عليه السلام و عدم رستگاري به شهادت در خدمت آن حضرت مي باشند كه وقتي فرصتي به دست آوردند، همراه توّابين در كوفه، سر به قيام برداشتند.


پاورقي

[1] خوارزمي، مقتل الحسين 228 /1.