ابن زياد در برابر قيس
«قيس بن عباد» در مجلس ابن زياد ستمگر حاضر شد و وي در برابر مزدورانش، به او گفت: «درباره ي من و حسين چه مي گويي؟».
- «مرا معذور بدار...».
- «بايد بگويي».
- «روز قيامت، پدرش مي آيد و از او شفاعت مي كند و پدرت مي آيد و از تو شفاعت مي كند».
ابن زياد به خشم آمد و بر او فرياد كشيد: «من فريب و پليدي ات را دانسته ام، اگر روزي از من دور شوي، سرت را در زير زمين مي گذارم». [1] .
آنگاه او را تحت نظر قرار داد و به اقامت اجباري در كوفه مجبور ساخت.
پاورقي
[1] ابنقتيبه، عيون الاخبار 197 /2. و در وفيات الاعيان 353 /6 آمده است که: عبيداللَّه ابن زياد به «حارثة بن بدر عدواني» گفت: دربارهي من و حسين در روز قيامت، چه ميگويي؟ گفت: پدر و جدش او را شفاعت ميکنند، تو نيز پدر و جدت برايت شفاعت ميکنند، پس از همينجا بدان که چه ميخواهي.