بازگشت

برخورد ستمگر با زين العابدين


ابن زياد ستمگر، به ديگر افراد اهل بيت: نگاهي انداخت و امام زين العابدين عليه السلام را ديد كه بيماري، وي را رنجور ساخته بود، پس از او پرسيد: تو كيستي؟


- «علي بن الحسين».

- «مگر خداوند، علي بن الحسين را نكشته است؟!

امام عليه السلام با آرامي به وي پاسخ داد: «مرا برادري به نام علي بود كه او را كشتيد، او در روز قيامت از شما طلبكار خواهد بود». [1] .

ابن زياد، با وقاحت و بي شرمي به خشم آمد و بر امام فرياد كشيد: خداوند او را كشت!

امام با شجاعت كامل و پايداري به وي پاسخ داد: «خداوند، جانها را هنگام مرگ مي گيرد، كسي را نباشد كه بي اذن خداي بميرد».

زمين، دور سر ابن زياد چرخيد و سختي گناه او را گرفت، زيرا بر او گران آمده بود كه اين جوان اسير با اين رواني و حجت قوي و شاهد مثال آوردن از قرآن، سخن بگويد. پس، بر او فرياد كشيد: «جرئتي براي پاسخگويي به من داري! و هنوز براي تو چيزي باقي مانده است كه به من جواب دهي!».

آن پليد ناپاك بر يكي از جلادانش فرياد كشيد: «اين جوان را ببر و گردن او را بزن».

حضرت زينب عليهاالسلام، آشفته خاطر گشت و با شجاعتي كه از قدرت حكومت نمي ترسيد، امام را گرفت و او را در آغوش كشيده به فرزند مرجانه گفت: «اي پسر زياد! آنچه از خونهاي ما ريخته اي تو را بس است، آيا كسي را غير از اين باقي گذاشته اي؟ اگر مي خواهي او را بكشي، مرا همراه وي به قتل برسان».

آن ستمگر سرخورده گشت و با شگفتي گفت: «او را برايش رها كنيد،


خويشاوندي چه مي كند؟! او دوست داشت همراه وي كشته شود»؟ [2] .

اگر اين اقدام حضرت زينب عليهاالسلام نمي بود، اين باقيمانده از نسل حضرت حسين عليه السلام كه سرچشمه ي خير و فضيلت در زمين است، از دست مي رفت.

«جاحظ» روايت كرده است كه فرزند مرجانه در مورد علي بن الحسين عليه السلام به يارانش گفته بود: «بگذاريد او را بكشم كه وي باقيمانده ي اين نسل است (يعني نسل حضرت حسين عليه السلام) تا اين ريشه را بركنم و با او اين بيماري را بميرانم و اين سرچشمه را به آن قطع كنم». [3] .

ولي آنان به وي گفتند تعرّضي به وي ننمايد و معتقد بودند كه بيماريهايي كه وي به آنها گرفتار است، او را از پاي درخواهد آورد، اما خداوند به صورتي شگفت، او را از آنان نجات داد.


پاورقي

[1] الحدائق الوردية 124 /1.

[2] ابن‏الاثير، تاريخ 82 /4.

[3] جاحظ، رسائل.