بازگشت

سخنان حضرت فاطمه دختر امام حسين


فاطمه، دختر امام حسين عليه السلام در حالي كه كودكي بيش نبود، لب به سخن گشود و شيواترين و جالب ترين خطابه را ايراد نمود، مردم از بلاغت و فصاحتش در شگفت شدند. وي دلها را سرگشته ساخت و مردم را سرگردان رها كرد كه اندوه، آنان را به شدت در برگرفته بود، او گفت:

«سپاس خدا را، به تعداد شنها و سنگريزه ها و به وزن عرش تا زمين، سپاس


مي گويم او را و به وي ايمان دارم و بر او توكل مي كنم، گواهي مي دهم كه پروردگاري جز خداوند يكتا نيست كه او را شريكي نباشد و اينكه محمد بنده و فرستاده ي اوست... فرزندانش در كنار رود فرات سربريده شدند بدون اينكه خون و ميراثي به گردنشان بوده باشد.

خداوندا! من به تو پناه مي برم از اينكه بر تو افترا بندم و خلاف آنچه را كه نازل فرموده اي بر تو بگويم از عمل به پيمانها گرفته تا وصيت براي علي بن ابي طالب عليه السلام، آن كه حقش غصب گرديد و بي گناه آن گونه كه فرزندانش ديروز كشته شدند در خانه اي از خانه هاي خداي تعالي كه در آن گروهي بودند به زبان مسلمان، به قتل رسيد، سرهايشان نابود باد!

در حيات و مماتش ستمي را از او دور نكردند تا اينكه خداوند او را با صفاتي ستوده، خويي نيكو، مناقبي مشهور و عقايدي معروف به سوي خود فراخواند كه در راه خداي سبحان از سرزنش سرزنش كنندگان و يا بازداشتن بازدارندگان نمي هراسيد. خداوندا! او را در خردسالي به اسلام هدايت كردي و در بزرگسالي، مناقبش را ستودي و وي پيوسته براي تو و رسولت، دلسوزي مي نمود، در دنيا زاهد بود و بر آن حريص نبود و به آخرت، رغبت داشت و براي تو در راه تو جهاد مي نمود، او را پسنديدي و برگزيدي و به راه راست، هدايت فرمودي.

اما بعد: اي اهل كوفه! اي اهل مكر و نيرنگ و خودبزرگ بيني! ما اهل بيتي هستيم كه خداوند ما را به شما و شما را به ما آزمود، آزمون ما را نيكو قرار داد و علمش را نزد ما و فهمش را براي ما قرار داد كه ما گنجينه ي علم او و ظرف فهم و حكمت او هستيم و حجت وي در سرزمينش و براي بندگانش. خداوند ما را به كرامتش گرامي فرمود و به پيامبرش محمد صلي اللَّه عليه و آله بر بسياري از آفريدگانش به


حقيقت، برتري بخشيد... شما ما را تكذيب و تكفير نموديد و جنگ با ما و به تاراج بردن اموالمان را حلال دانستيد، گويي فرزندان ترك يا كابل هستيم، آن گونه كه جدمان را ديروز كشتيد...، از شمشيرهايتان خون ما اهل بيت مي چكد، به خاطر كينه اي پيشين كه چشمانتان بدان روشن و دلهايتان شاد گرديد (هدفتان) افترا بر خداوند و مكري است كه انجام داده ايد و حال آنكه خداوند بهترين مكركنندگان است، پس مبادا از ريختن خون ما و دسترسي به اموالمان شادمان گرديد كه هر مصيبت بزرگ و فاجعه عظيمي كه بر ما وارد شده قبل از آنكه ما آنها را ايجاد كنيم در كتابي ثبت است، اين هم براي خدا آسان است، بر آنچه از دستتان رفته تأسف نخوريد و به آنچه به شما رسانده خوشحال نگرديد كه خداوند هيچ خيال باف فخرفروش را دوست ندارد.

نابودي شما را باد! پس به نفرين و عذاب بنگريد كه گويي بر شما دست داده و از آسمان، بلاهايي پي درپي شده و شما را با عذابي گرفتار مي كند و بعضي از شما را بدي بعضي ديگر را مي چشاند و سپس در عذاب دردناك روز قيامت، جاويد مي مانيد، براي آنكه بر ما ستم رانده ايد كه لعنت خداوند بر ستمكاران باد!

واي بر شما! آيا مي دانيد با كدام دست فرمان برديد و كدام نفس به جنگ ما روي آورد و با كدام پاي به سوي ما روان شديد و قصد نبرد با ما را نموديد؟ دلهايتان سخت و جگرهايتان سفت گرديدند و خداوند بر دلهايتان (مهر) كوبيده بر گوش و ديده تان، مهر زده است. شيطان، شما را فريفته و به شما دستور داده و بر ديدگانتان پوششي نهاده است، شما هدايت نمي يابيد.

نابودي شما را باد اي اهل كوفه! كدام ميراث براي رسول خدا نزد شماست؟ و چه خونهايي براي وي به گردنتان مي باشد به خاطر آنچه با برادرش


علي بن ابي طالب، جدّ من و فرزندان و عترت پاك نيكوكارش انجام داده ايد كه افتخار كننده ي شما، به آن افتخار مي كند:



قد قتلنا عليكم و بنيه

بسيوف هندية و رماح



و سبينا نساءهم سبي ترك

و نطحناهم فأي نطاح



«عليّ شما و فرزندانش را كشتيم، با شمشيرهايي هندي و با نيزه ها».

«و زنانشان را همچون اسيران ترك، به اسارت برديم و با آنان ستيز كرديم چه ستيزي!».

در دهان تو اي گوينده خاك سنگريزه باد كه به كشتن قومي افتخار كرده اي كه خداوند آنان را پاك و طاهر گردانيده و پليدي را از آنان دور ساخته است، پس خشم خود را فرو بر و بر جاي خود بنشين آن گونه كه پدرت بر جاي خود نشست كه هركسي را آنچه خود به دست آورده و عمل نموده است باشد.

واي بر شما! فضايلي كه خداوند متعال به ما داده بر ما حسد برديد، اين فضل الهي است كه به هر كس بخواهد مي دهد، در حالي كه او صاحب فضل عظيمي است، كسي كه خداوند براي او نور قرار نداده، نوري برايش نيست...». [1] .

زاده ي نبوت و امامت، در خطابه ي عظيم خويش از مسائل بسيار مهمي سخن گفته است كه عبارتند از:

1- وي به محنت جدّش امام اميرالمؤمنين عليه السلام پيشواي حق و عدالت در زمين،اشاره نمود، محنتها و سختيهايي كه تحمل كرد تا اينكه در خانه اي از


خانه هاي خدا شهيد گشت و حال آنكه جامعه ي كوفه از او دفاع ننمود و در كنار او نايستاد، بلكه او را تنها رها كردند كه با سختيها مبارزه كند تا اينكه خداوند او را نزد خود فراخواند با مناقب فراوان و صفات ستوده و سرشتي نيكو كه خداوند او را برگزيد و به فضايل و مواهب، مخصوص گردانيد.

2- همچنين از محنت اهل بيت در آن جامعه سخن گفت، زيرا آنان- سلام اللَّه عليهم- به حكم رهبري معنوي امّت، در مورد حمايت از آنها مسؤوليت دارند، ولي امّت، با حق، مخالف گشت و خونهاي آنان را ريخت و حرمتهايشان را شكست و چه بزرگ است مصيبت و آزمون آنان.

3- وي تجاوز آشكار بر اهل بيت را محكوم نمود و تجاوزگران سنگدل را با زشت ترين صفات، موصوف ساخت و از خداوند خواست كه انتقام و عذاب دردناكش را بر آنان فرود آورد.


پاورقي

[1] ابن‏طاووس، لهوف 197 -194، ابن‏نما، مثيرالاحزان ص 87. عبداللَّه، مقتل الحسين عوالم 380 -379 /17.