محمد بن عبدالله
«محمد بن عبداللَّه بن جعفر» كه مادرش «خوصا» از بني بكر بن وائل بود، [1] به ميدان جنگ آمد، در حالي كه رجز مي خواند:
نشكو الي اللَّه من العدوان
قتال قوم في الردي عميان
قد بدلوا معالم القرآن
و محكم التنزيل والتبيان
و اظهروا الكفر مع الطغيان [2]
«نزد خداوند از تجاوز شكايت مي بريم، از جنگ مردمي كه در هلاكت، به كوري دچار هستند».
«نشانه هاي قرآن را تغيير داده اند و آيات محكم تنزيل و تبيان را».
«و كفر و سركشي را آشكار نموده اند».
با اين رجز، از رنج اهل بيت نزد خداوند شكايت برد، از ستم و تعدّي آن گروه ستمكاري كه از حق، كور شدند و در گمراهي، خود را هلاك نمودند و احكام قرآن را تغيير داده، كفر و سركشي آشكار كردند.
آن جوان، به سختي نبرد كرد تا اينكه «عامر بن نهشل تميمي» [3] بر او حمله برده با شمشير، ضربه اي بر او زد و تن آغشته به خون وي بر شنزار داغ كربلا افتاد، اندكي بعد، آخرين نفسهاي خود را كشيد كه «سليمان بن قته» در رثايش گفت:
و سمي النبي غو در فيهم
قد علوه بصارم مصقول
فاذا ما بكيت عيني فجودي
بدموع تسيل كل مسيل [4] .
«همنام پيامبر كه در ميان آنان رها شد و با شمشيري صيقل شده بر او ضربه زده بودند».
«پس اي چشم من! اگر گريستي، بسيار گريه كن با اشكهايي كه چون سيل روان گردند».
پاورقي
[1] همان 95.
[2] الفتوح 204 /5.
[3] الارشاد، ص 107 /2.
[4] مقاتل الطالبيين، ص 96 -95.