بازگشت

شكست سپاه


سپاه مسلم، دچار شكستي رسوا كننده شد كه در همه ادوار تاريخ، نظيري نداشت؛ زيرا تبليغات گمراه كننده آن را به شكست كشانده بود، بدون اينكه هيچگونه نيروي نظامي در برابر آن باشد. مورخان مي گويند: مسلم، به هر كوچه اي كه مي رسيد، گروهي از يارانش جدا مي شدند در حالي كه مي گفتند: «ما را چه به وارد شدن ميان سلاطين!» [1] .

زماني طولاني نگذشته بود كه بيشتر آنان، پاي به فرار گذاشتند و مسلم، با گروهي از آنان، نماز عشا را در جامع اعظم برگزار كرد، آنها در حين نماز فرار مي كردند، هنگامي كه فرزند عقيل نمازش را تمام كرد، همه آنان، از جمله فرماندهان سپاه، فرار كرده بودند و كسي باقي نماند كه راه را به وي نشان دهد، او


حيران ماند و نمي دانست كه از چه راهي به كجا برود [2] ، در حالي كه بنا به گفته مورخان، زخمهاي بسياري نيز برداشته بود [3] و اينك رانده و آواره مانده بود كه نه پناهگاهي براي خود داشت و نه قلبي كه نسبت به وي عنايتي داشته باشد.


پاورقي

[1] الدر المسلوک في احوال الانبياء والاوصياء 108/1.

[2] حريري، مقامات 192/1.

[3] الفتوح 87 / 5.