بازگشت

سخنان عابس شاكري


مؤمن نامدار، «عابس بن شبيب شاكري» به سخن پرداخت و وفاداري شخصي خود و آمادگي اش را براي مرگ در راه دعوت به اطلاع مسلم رساند اما وي در مورد هيچيك از مردم شهرش تعهدي را نمي پذيرد، او گفت:

«اما بعد: من تو را از مردم با خبر نمي سازم و از آنچه دردل دارند، اطلاعي ندارم و تو را به آنان نمي فريبم، به خدا! هرگاه دعوت كنيد شما را اجابت مي كنم و همراه شما با دشمنتان مي جنگم و در دفاع از شما با شمشيرم ضربه خواهم زد تا به ديدار خدا بشتابم و از اين كار جز آنچه را كه در نزد خداوند است، چيز ديگري نمي خواهم...»


«عابس» به پيمان خود با خداوند وفا كرد و به وجدانش خيانت ننمود و جانش را فداي ريحانه رسول خدا صلي الله عليه و آله كرد و در خدمتش در كربلا به شهادت رسيد....

«حبيب بن مظاهر» به وي روي آورد و گفت: «خداوند تو را رحمت كند بر آنچه در دل داشتي آن را با كلامي مختصر بيان كردي، سوگند به خدايي كه جز او پروردگاري نيست، من بر آن چيزي هستم كه تو بدان پايبندي».

«سعيد حنفي» نيز به سخن آمد و گفتار دو دوستش را تأييد كرد. [1] اين قهرمانان، از برجسته ترين كساني هستند كه تاريخ آنان را در صداقت و وفاداري شناخته است؛ زيرا آنها جانهايشان را سخاوتمندانه به امام حسين عليه السلام بخشيدند و در خدمت آن حضرت، در كربلا به شهادت رسيدند.


پاورقي

[1] طبري، تاريخ 355 / 1.