بازگشت

سخنان عبدالله بن عمر


«عبداللَّه بن عمر» به سخن پرداخت و خداي را ستوده، بر پيامبر درود فرستاد و گفت: «اما بعد: اين خلافت، نه هرقلي است، نه قيصري و نه خسروي، كه فرزندان آن را از پدران به ارث برند و اگر چنان مي بود، من بعد از پدرم به آن اقدام مي كردم به خدا! وي مرا همراه آن شش نفر از اصحاب شورا وارد نكرد، مگر از اين جهت كه خلافت شرط معيّني نيست بلكه خاص قريش است براي كسي كه اهل آن باشد از كساني كه مسلمين آنها را براي خود بپسندند از ميان كساني كه با تقواتر و پسنديده تر باشند، پس اگر تو جوانان را از قريش بخواهي، به جانم سوگند! يزيد از آنهاست و بدان كه او براي تو در نزد خداوند نتيجه اي نخواهد داشت...».

سخنان عبادله، نظريات فردي آنان را بيان نمي كرد، بلكه به گونه اي صادقانه، نظر اكثريت قاطع مسلمين را بيان مي داشت كه خلافت يزيد را نمي پسنديدند و به آن رضايت نداشتند.