بازگشت

دكتر عبدالمنعم


از توجيه كنندگان معاويه در بيعت گرفتن براي يزيد، «دكتر عبدالمنعم ماجد» است كه مي گويد: «به نظر مي رسد كه قصد معاويه از به ارث دادن خلافت به يزيد، از بين بردن اختلاف ميان امّت اسلامي و پيش آمدن فتنه بود، آن گونه كه پس از عثمان پيش آمد. و نيز شايد مي خواست راه حلّي براي مسأله اي بيابد كه پيامبر صلي الله عليه و آله آن را بدون حلّ رها كرده بود و آن ايجاد تسلط دايمي براي اسلام است. معاويه چاره اي جز اين كار نداشت، چرا كه بني اميه به تسليم خلافت به فرد يگري رضايت نمي دادند، و بر اين كار خشم مي گرفتند» [1] .

اين نظريه، هيچگونه نشاني از توازن ندارد؛ زيرا معاويه درگرفتن بيعت براي يزيد، نه تنها وحدت كلمه مسلمين را به وجود نياورد بلكه آن را به تفرقه انداخت و شرّ و مصيبت را برايش جاويدان ساخت از آن جهت كه امت، در روزگار يزيد، انواع بلاها و محنتها را تحمل كرد كه از شدت عظمت و تلخي، قابل و صف نبوده است. به طوري كه نوه ابوسفيان براي نابودي اسلام و زير پا نهادن همه مقدسات و ارزشهاي آن تلاش كرد و عترت پاك را كه بنابه نصوص متواتر نبوي، معادل قرآن بودند، از بين برد و در واقعه حرّه، جناياتي برسر مردم مدينه آورد كه پيشاني انسانيت در برابر آن عرق مي كند، آيا معاويه با آن عمل، ميان مسلمين وحدت بخشيده وصفهايشان را متحد ساخته است؟!

از موجبات تمسخر و استهزا، مطلبي است كه وي بدان معتقد شده و آن اينكه پيامبر صلي الله عليه و آله مسأله خلافت را بدون حل رها كرده بود و معاويه آمد و اين گره را با بيعت گرفتن براي يزيد گشود!!


پيامبر صلي الله عليه و آله هيچ مطلبي از مطالب امّتش را بدون حل رها ننمود، بلكه راه حلهاي قطعي براي آنها قرار داد، مهمترين چيزي كه به آن عنايت داشت، مسأله خلافت بود و آن را به برترين فرد امّت و باب مدينه علمش، حضرت امام امير المؤمنين عليه السلام مي سپارد، بزرگان صحابه و همه كساني كه در روز غدير همراه آن حضرت بودند، با وي بيعت كردند ولي آن قوم، فراهم آمدن نبوت و خلافت را در يك خاندان نپسنديدند لذا خلافت را از اهل بيت پيامبرشان، دور ساختند، اين كار سبب شد كه يزيد و امثال وي از منحرفاني كه با اقداماتشان ثابت نمودند كه ارتباطي به اسلامي و رابطه اي با دين ندارند، ولايت امر مسلمين را به دست گيرند.


پاورقي

[1] التاريخ السياسي للدولة العربية: 62 / 2.