بازگشت

احمد دحلان


يكي از سرسخت ترين مدافعان معاويه، «احمد دحلان»، گفته است: «هنگامي كه معاويه به قدرت شوكتشان (يعني امويان) و استحكام عصبيت آنها


نگريست تا آنجا كه اگر خلافت بعد از وي از آنها خارج مي شد، فتنه اي به وجود مي آوردند و تفرقه اي براي امت پيش مي آمد و او وحدت كلمه را با قراردادن امر خلافت در ميان آنها مي خواست. سپس وي دقت كرد كه چه كسي از آنها قدرتمندتراست و «يزيد» را يافت؛ زيرا وي بزرگسال بود و در حيات پدرش، فرماندهي لشكرها را به عهده داشت و هيبتي در نزد فرماندهان به هم زده و داراي قدرت و نفوذ كلمه بود. اگر امر خلافت را براي كس ديگري از آنها قرار مي داد، اين، سبب منازعه مي شد، خصوصاً وي قدرت و توانايي استيلاي بر اموالي كه در بيت المال بود را، داشت، اگر امر خلافت را به غير از او مي سپرد، تفرقه و اختلاف پيش مي آمد، پس تصميم گرفت كه امر خلافت را به او بسپارد و با اين بينش، سبب الفت و عدم تفرقه گرديد، اين همان سببي است كه وي، يزيد را وليعهد قرارداد و نمي دانست كه خداوند پس از آن، چه چيزي را پيش مي آورد!!...» [1] .

مشتي خاك بر امثال چنين كساني باد كه عصبيت گناه آلودشان آنان را به پذيرش منكر و توجيه باطل كشانده است. آيا كار خلافت كه سايه خدا در زمين است، به امويان بر مي گردد كه معاويه خواستها و امثال آنان را در نظر گيرند در حالي كه آنها كساني هستند كه با پيامبر اسلام مخالفت كردند و با او جنگيدند و هركس را كه به دين اسلام وارد گرديده بود، شكنجه دادند، پس چگونه امر خلافت در دست آنها خواهد بود، اگر منطق و بينشي ديني وجود مي داشت، آنان در پس قافله مي بودند و براي آنان هيچ حسابي در نظر گرفته نمي شد.



پاورقي

[1] تاريخ دول اسلاميه، ص28.