بازگشت

دگرگوني خلافت


خلافت اسلامي، از واقعيت اصيل و مفاهيم سازنده آن به سلطنتي جابرانه تغيير شكل داد كه در آن سايه اي براي عدالت وجود نداشت و شبحي براي حق در آن نبود.


جباران حكومت اموي بر امّت مسلط گشته در خوار كردن آنان و غارت ثروتها و اجبار آنها به بردگي به تلاش پرداختند. يكي از نويسندگان مي گويد: «از بين رفتن خلافتي كه در راه راست بود، و انتقال آن به بني اميّه، نتايج مهمي را به بار آورد: خاندان اموي بر خاندان هاشمي پيروز شد معنايش اين است كه اشرافي گري قريشي و سرمايه داران و صاحبان معاملات بازرگاني، بر صاحبان اصول و ارزشها پيروز شده اند.

پيروزي معاويه، شكست همه تلاشهايي بود كه براي جلوگيري از طغيان سرمايه داري قريش، صورت مي گرفت. شكستِ حلف الفضول، [1] شكستِ انگيزه هاي مستقيم براي قيام اسلامي و نبرد با بهره كشي و ظلم بود.

اين شكستي بود براي ارزشها و اصول و پيروزيِ نيرنگ بازي و سياستِ پشتيباني شده از سوي سابقه داران و مال اندوزان بود. اين شكست، اثري دردناك بر اسلام و نسلهاي مسلمين بود».

و نيز «نيكلسون» مي گويد: «مسلمانان، پيروزي بني اميّه و در راس آنها معاويه را پيروزي اشرافي گري بت پرستان به شمار آوردند، آنها كه با پيامبر و يارانش دشمني كردند و با رسول خدا صلي الله عليه و آله به نبرد پرداختند تا اينكه پيامبر آنها را از ميان برداشت، آنجا كه مسلمين همراه پيامبر بر جهاد و مقاومت در برابر آنها شكيبايي به خرج دادند تا وقتي كه خداوند، آنان را ياري فرمود و بر روي ويرانه هاي آنها، پايه هاي اسلام را بنا نهادند، آن دين آساني كه مردم را در خوشي و ناخوشي برابر دانست و سروري گروهي را كه فقيران را حقير


مي شمردند و ناتوانان را به خواري مي كشيدند و اموال را به غارت مي بردند به پايان برد...».

به هر صورت، جهان اسلام، پس از صلح، دچار فاجعه اي بزرگ گرديد و از جهان آسودگي، ايمني و استقرار، به دنيايي پر از ظلم و جور مبدّل گرديد؛ زيرا امويان پس از اينكه بر اوضاع مسلط گشتند، به سرعت براي استبداد در كارهاي مسلمين و اجبار آنان بر آنچه نمي خواستند، روي آوردند.

كوفيان نيز بيش از ديگران از ستم، رنج بردند؛ زيرا نظام حاكم، آنان را به خاطر ايستادنشان در كنار امام، در ايام صفين، به سختي مورد محاسبه قراردادند و جلّاداني همچون «مغيرة بن شعبه و زياد بن ابيه» را بر كارهاي آنان گماشتند، آنها رگباري از عذاب دردناك را بر سر آنان ريختند. آنگاه بود كه كوفيان از بخت بد خود به خاطر گناه عظيمي كه در عدم حمايت از امام امير المؤمنين عليه السلام و فرزندش حضرت حسن عليه السلام، مرتكب شده بودند، ناليدند و با هيأتهاي اعزامي و نامه هايشان بر امام حسين اصرار مي ورزيدند تا آنان را از ستم امويها و ظلم آنان برهاند، ولي جاي شگفتي حيرت افزون است كه وقتي امام به آنها پاسخ مثبت داد، شمشرها را به روي آن حضرت كشيدند و بدن او و فرزندانش را در صحراي كربلا پاره پاره ساختند!!

در اينجا سخن ما درباره «افول دولت حق» به پايان مي رسد.



پاورقي

[1] سوگندي است که «هاشم، زهره و تيماء، نزد عبداللَّه بن جدعان» آمده بر دفع ظلم و ظالم و گرفتن حق از او سوگند خوردند. (مترجم).