بازگشت

هرج و مرج خوارج


محنتهاي جانكاه، يكي بعد از ديگري بر امام وارد مي شدند؛ زيرا يورشهاي معاويه بر عراق و خارج آن، پي در پي صورت مي گرفت و رعب


وهراس را در دل شهروندان وارد مي ساخت. امام قادر نبود كه امنيّت را حفظ كند و مردم را از تجاوز، محافظت نمايد؛ چون سپاهيانش دست از اطاعت برداشته و عصيان و تمرّد را اعلام نموده بودند، آن حضرت هيچگونه نفوذ يا تسلّطي بر آنان نداشته است.

از جمله محنتهاي جانكاهي كه امام بدانها دچار گرديد، «فتنه خوارج» بود؛ زيرا آن حضرت، آنان را در نهروان از پاي در نياورد، بلكه تنها جماعتي از آنان را نابود كرد ولي بيشتر آنها باقي ماندند و همراه آن حضرت، زندگي مي كردند و منتظر فرصت بر عليه وي بوده، دلهاي مردم را از آن حضرت دور مي ساختند؛ چون از ستم وي، خود را در امان مي ديدند و يقين داشتند كه وي به آنها تعدّي نخواهد كرد و آنان را به كيفر نخواهد رساند.

آنان به عدالت وي طمع برده و نرمخويي او آنها را فريفته بود، بنابر اين، آشكارا از آن حضرت انتقاد كرده و ايراد مي گرفتند. يكي از آنها خطبه آن حضرت را قطع كرده، قرآن تلاوت مي كرد: «لَئِنْ أشْرَكْتَ لَيَحْبِطَنَّ عَمَلُكَ و َلَتَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرينَ» [1] .

«اگر شرك بورزي، عملت باطل مي شود و از زيانكاران خواهي بود».

امام با آيه ديگر پاسخش داد كه: «فَاصْبِرْ إنَّ وعْدَ اللَّهِ حَقٌّ و َلا يَسْتَخِفَنَّكَ الَّذينَ لا يُوقِنُونَ».

«صبر كن، وعده خداوند حق است و آنان كه ايمان ندارند، تو را سبكسر نسازند».

«خريت بن راشد سامي» همراه با سي نفر از يارانش نزد آن حضرت آمد


وگفت: اي علي! به خدا قسم! از تو اطاعت نمي كنم و پشت سر تو نماز نمي گزارم و فردا از نزد تو مي روم!!

امام نسبت به وي ملاطفت فرمود و با او به استدلال پرداخت و او را به حال خود آزاد گذاشته، به زندان نيفكند، بلكه راه را براي او باز گذاشت و آن مرد به سوي قوم خود (بني ناجيه) رفت و آنان را از آنچه ميان وي و امام گذشته بود، با خبر ساخت، سپس شبانه به قصد جنگ خارج شد، حوادث فراواني در شورش خريت و تمرّد او روي داد كه مورخان آنها را به تفصيل آورده اند.

به هر حال، مسؤوليت بزرگ، در بسياري از حوادث هولناكي كه بر جهان اسلام روي داد، بر عهده خوارج قرار مي گيرد؛ زيرا آنان سرنوشت امّت را در حسّاس ترين دوره هاي مهم تاريخي اش به نابودي كشاندند، آنجا كه پيروزي براي امام مسلّم گشت و معاويه با شكست و ناكامي دست به گريبان بود به طوري كه از زندگي او جز اندك زماني باقي نمانده بود كه فرمانده نيروهاي مسلّح در سپاه امام، مالك اشتر، آن را به دوشيدن يك ميش يا به تاخت يك اسب، تخمين زده بود، اما آنان، آن پيروزي بزرگ را نابود كردند و امام را به قبول حكميّت ناگزير ساختند.


پاورقي

[1] زمر / 65.