بازگشت

عبدالله بن مسعود


عثمان، «عبداللَّه بن مسعود»، صحابي بزرگ را به شدت سركوب نمود و در آزار و ستم نسبت به وي بسيار كوشيد و علت آن همان بود كه در بحث از امارت وليد بن عقبه در كوفه به آن اشاره نموديم؛ زيرا عبداللَّه، هنگامي كه وليد از بيت المال قرض گرفت و آن را ادا نكرد، بر او اعتراض نمود و وليد اين موضوع را براي عثمان گزارش نمود و عثمان در اين مورد از عبداللَّه بن مسعود انتقاد كرد و وي از منصب خود استعفا نمود و به سوي مدينه حركت كرد و هنگامي كه به آنجا رسيد، عثمان بالاي منبر مشغول خطبه بود، وقتي اورا ديد،خطاب به مسلمين گفت: «جانوركي زشت بر شما وارد شده كه بر غذاي هركسي راه رود، دچار قي و اسهال مي گردد»!

ابن مسعود به وي پاسخ داد و گفت: «من آن نيستم، ولي من يار رسول


خدا صلي الله عليه و آله در روز بدر و روز بيعت رضوان هستم».

سخن عثمان، موجي از خشم و ناخرسندي در ميان مردم به وجود آورد و عايشه خشم خودرا اظهار نمود و گفت: اي عثمان! آيا اين را به يار رسول اللَّه مي گويي؟!

عثمان به مأمورانش دستور داد تا آن صحابي عظيم را از مسجد خارج كنند و آنها وي را با بي حرمتي از مسجد خارج نمودند و ابوعبداللَّه بن زمعه يا يحموم، غلام عثمان به سوي او برخاست و او را بلند كرد به طوري كه پاهاي ابن مسعود در كنار گردنش حركت مي كردند، پس اورا بر زمين زد و يكي از دنده هايش شكسته شد.

امام امير المؤمنين عليه السلام برخاست و خطاب به عثمان فرمود: «اي عثمان! آيا اين كار را با يار رسول خدا صلي الله عليه و آله بخاطر گفتار وليد بن عقبه انجام مي دهي؟!».

عثمان گفت: «من باگفته وليد اين كاررا نكردم، ولي زيد بن صلت كندي را به كوفه فرستادم و ابن مسعود به وي گفته: خون عثمان حلال است...».

امام به وي پاسخ داد: «زبيد را كه مورد اعتماد نيست، در نظر گرفتي...» [1] .

امام، ابن مسعود را به خانه اش برد و از او مواظبت مي نمود تا اينكه از بيماريش بهبودي يافت و عثمان با وي قطع رابطه نمود و او را رها كرد و دستور داد تا در مدينه اقامت اجباري داشته باشد و سهميه اش از بيت المال را نيز قطع نمود.

ابن مسعود، بيمار شد و اين همان بيماري بود كه بر اثر آن درگذشت، پس عثمان به عيادتش رفت و به او گفت: از چه چيزي شكايت داري؟


- از گناهانم.

- چه دوست داري؟

- رحمت پروردگارم را.

- آيا طبيبي برايت بياورم؟

- طبيب مرا بيمار ساخته است.

- مي خواهي سهميه ات را برايت بياورند؟

- آن وقت كه نيازمند آن بودم، مرا از آن محروم ساختي، اينك كه از آن بي نياز هستم، آن را به من مي دهي؟

- براي فرزندانت باشد.

- روزي آنها با خداوند است.

- اي ابوعبدالرحمان! براي من استغفار كن.

- از خداوند مي خواهم كه حق مرا از تو بگيرد [2] .

عثمان نزد وي بيرون رفت درحالي كه رضايت ابن مسعود را به دست نياورده بود. هنگامي كه حال وي سنگين شد، وصيت نمود كه عثمان بر او نماز نخواند و دوستش، عمار بن ياسر بر او نمازگزارد، وقتي كه از دنيا رفت، برگزيدگان صحابه به تجهيز و دفن او برخاستند و عثمان را باخبر نساختند و هنگامي كه عثمان مطلع شد، خشمگين گشت و گفت: شما برمن پيشي گرفتيد.

عمار به وي پاسخ داد: «وصيت كرده بود كه تو بروي نماز نخواني...».


«ابن زبير» گفت:



لاعرفنك بعد الموت تندبني

وفي حياتي ما زودتني زادي [3] .



«پس از مرگ، مي بينم كه بر من نوحه سرايي مي كني در حالي كه هنگام زنده بودنم، غذايم را به من ندادي».

در اينجا سخن در مورد جبهه مخالف به جهت اينكه عثمان اموال دولت را به خود اختصاص داد و آنها را زماني كه گرسنگي و محروميت همه مناطق را در برگرفته بود، به خاندان و خويشانش مي بخشيد، بروي اعتراض نمودند، به پايان مي بريم.

مخالفان با وي معارضه نموده و در مخالفت با وي به شدت عمل كردند؛ زيرا وي سنّت خداي را تغيير داد و بني اميه و خاندان ابي معيطرا برگردن مسلمين تحميل نمود و پستهاي مهم دولت را به آنها اختصاص داد و همه خيرات سرزمينها را به آنان بخشيد.


پاورقي

[1] الانساب 36:5.

[2] حياة الامام الحسن عليه السلام 276 - 275: 1.

[3] ابن کثير، تاريخ 163:7.