بازگشت

زنداني ساختن ابوذر در ربذه


«ابوذر» به جهاد خويش و اعتراض بر سياست اموي ادامه داد و ستم امويان و آزار آنان نسبت به وي، عزمش را تضعيف نمي كرد.

عثمان كه از وي به ستوه آمده بود، تصميم گرفت او را از سرزمينهاي


اسلامي تبعيد كند و در محلي غير مسكون زنداني سازد. پس مأموران را به دنبال وي فرستاد و هنگامي كه ابوذر حاضر شد، فوراً خطاب به عثمان گفت: «واي بر تو اي عثمان! آيا رسول خدارا نديده اي؟ آيا ابوبكر و عمر را نديده اي؟ آيا شيوه آنان چنين بوده كه تو همچون جباران بر من ستم مي كني...».

عثمان، سخن اورا قطع كرد و بر او فرياد كشيد: از نزد ما از شهرهايمان خارج شو.

- «آيا تو مرا از حرم رسول خدا صلي الله عليه و آله بيرون مي كني؟».

- آري، در حالي كه بيني تو ماليده شده باشد.

- «به سوي مكه خارج شوم؟».

- نه.

- «به سوي بصره؟».

- نه.

- «به كوفه؟».

- نه.

- «به كجا خارج شوم؟».

- به ربذه، تا در آنجا بميري!

پس به مروان دستور داد تا فوراً اورا به سوي ربذه بيرون برد و دستور داد تا اورا با اهانت و خواري خارج نمايد و بر مسلمين ممنوع كرد كه او را مشايعت و بدرقه نمايند ولي اهل حقيقت نپذيرفتند مگر اينكه با عثمان مخالفت كنند و فرمانش را زيرپا نهند و لذا حضرت امير المؤمنين، حسنين، عقيل و عبداللَّه بن جعفر عليهم السلام براي توديع وي شتافتند.

مروان به سوي امام حسن عليه السلام رفت و با شدت به وي گفت: هان اي


حسن! مگر نمي داني كه عثمان، سخن گفتن با اين مرد را نهي كرده است؟ پس اگر نمي دانستي حالا بدان....

امام امير المؤمنين عليه السلام به سوي مروان برخاست و بر دو گوش مركبش زد و بر او فرياد كشيد: «دور شو، خداوند تو را به سوي آتش دوركند».

مروان به سوي عثمان گريخت و اورا از اينكه فرمانش اطاعت نشده و به وي تعدي گشته بود، با خبر ساخت.