بازگشت

گفتگوي حضرت زهرا با ابوبكر


دنيا برپاره تن پيامبر صلي الله عليه و آله تنگ شد و از اقدامات سهمگيني كه ابوبكر بر ضد وي به كار گرفته بود، به شدّت ناتوان گرديد. راويان مي گويند آن حضرت، به خشم آمد و مقنعه برسركرد و چادر به خود پيچيد و همراه با جمعي از زنان خويشاوند و اطرفيان خويش در حالي كه پاي بر جامه هاي بلند خود مي نهاد و در راه رفتن همچون پيامبر خدا صلي الله عليه و آله گام بر مي داشت، پيش آمد تا اينكه بر ابوبكر وارد شد در حالي كه عدّه زيادي از مهاجرين، انصار و ديگران نزد او بودند. پرده اي در برابرش كشيده شد و آن حضرت آهي كشيد كه آن قوم از آن ناله، سخت گريستند و مجلس، متلاطم گشت. به آنان مهلت داد تا گريه هايشان آرام گيرد و آشوب اشكشان به پايان آيد. آنگاه سخن خويش را با حمد و ستايش پروردگار آغاز نمود و همچون سيل روان، خطابه خود را ادامه داد آن گونه كه كسي شيواتر و رساتر از سخن وي نشنيده بود.

حضرت زهراعليها السلام در سخنراني بي نظيرش درباره معارف و فلسفه اسلام سخن گفت و به بيان علل احكام و حكمت تشريعات اسلامي پرداخت و اوضاع


امتها را پيش از طلوع و درخشش نور اسلام، مورد شرح قرار داد كه در چه وضعي از ستيز با يكديگر، انحطاط، سستي خردها و فرومايگي انديشه ها بودند، خصوصاً در جزيرة العرب دچار ذلّت و خواري بودند و برلبه گودالي از آتش قرار داشتند كه هر نوشنده اي آن را مزه مي كرد و هر طمعكاري بدان چشم داشت، هر شتابنده اي از آن بهره مي گرفت و در زير پاي هر رونده اي لگدمال مي شد و در زندگي اقتصاديش تابدان حد از انحطاط رسيد كه اكثريت غالب، پوست جانور و مردار مي خورد و گنداب مي نوشيد و با اين حالت دردناك، دربندهاي فقر همچنان به خود مي پيچيد تا اينكه خداوند آنان را به وسيله پيامبر و رسولش صلي الله عليه و آله نجات بخشيد و آنها را به سوي واحدهاي تمدن، پيش راند و ايشان را سروران امتها و ملتها قرارداد و چه عظيم است فضل آن حضرت بر عرب و برهمه مردم...

سرور زنان عليها السلام به فضيلت عموزاده اش حضرت امام امير المؤمنين عليه السلام و جهاد درخشانش درياري اسلام و دفاع از كيان آن اشاره فرمود در زماني كه مهاجرين از قريش در رفاه زندگي، مطمئن و در امان بودند و هيچ نقشي در ياري رساندن به دعوت اسلامي نداشتند بلكه به تعبير آن حضرت، هنگام مصاف، پاي به فرار مي نهادند و از نبرد مي گريختند. و نيز در مورد اهل بيت، منتظر فرصتي بودند و پيش آمدن حوادث براي آنها را توقع داشتند.

آن حضرت عليها السلام در خطابه اش تأسف فراوان خود را از دگرگوني و انحراف مسلمين و پاسخگويي به انگيزه هاي هوا و غرور، اظهار داشت و پيشگويي نمود كه آنان با چه حوادث سهمگين و فجايع دردناكي روبه رو خواهند شد، در نتيجه خطاها و انحراف آنان دربرابر آنچه خداوند برايشان خواسته بود كه به عترت، تمسك جويند. و پس از آنكه اين مطالب درخشان را بيان فرمود، به محروم شدن


خويش از ارث پدرش رسول اللَّه صلي الله عليه و آله اشاره نمود و فرمود: «و شما اينك ادعا مي كنيد كه مرا از پدرم ارثي نباشد، آيا حكم جاهليت را مي خواهيد، در حالي كه چه حكمي از حكم خدا بهتر است براي قومي كه يقين مي ورزند».

آيا شما نمي دانيد... - آري براي شما چون آفتاب روشن است - كه من دختر او هستم، واي بر شما اي مسلمانان! آيا در ارث پدرم مغلوب واقع شوم؟ اي فرزند ابي قحافه! آيا اين در كتاب خداست كه تو از پدرت ارث مي بري و من از پدرم ارث نبرم؟ به راستي كه امري شگفت آورده ايد، آيا عمداً كتاب خدا را ترك نموده و آن را پشت سر خود رها كرده ايد آنجا كه مي فرمايد: «وسليمان وارث داوود شد»؟

و آنجا كه داستان يحيي بن زكريا را بيان مي كند و مي گويد: «پروردگارا! از نزد خود به من فرزندي عنايت كن كه وارث من شود و از خاندان يعقوب ارث برد و او را اي پروردگارم! مورد رضايت خويش قرارده».

و فرموده است: «وخويشاوندان در كتاب خدا به يكديگر اولي هستند».

و فرمود: «خداوند در مورد فرزندانتان شما را سفارش مي كند كه براي پسر مانند سهم دو دختر باشد».

و فرمود: «اگر كسي مالي را باقي گذارد، وصيت كند براي والدين و خويشان به نيكي كه اين حقي است بر اهل تقوا».

و ادّعا كرديد كه نه بهره اي و نه ارثي از پدرم براي من باشد و نه خويشاوندي ميان ما! آيا خداوند شمارا به آيه اي مخصوص گردانيد و پدرم را از آن خارج ساخت؟

يا اينكه مي گوييد: اهل دو ملّت (و مذهب) هستند كه از يكديگر ارث نمي برند؟ مگر من و پدرم اهل يك ملّت نيستيم؟ يا اينكه شما به خصوص


و عموم قرآن از پدرم و عموزاده ام داناتر هستيد؟

سپس ابوبكر را مخاطب قرار داد و به وي فرمود: «آن را افسار شده و آماده، تحويل بگيريد تا روز حشر با تو روبه رو شود كه بهترين داور، خداوند باشد و ضامن، محمد است و جاي وعده، قيامت مي باشد و در آن هنگام، تباهكاران زيان مي بينند و شمارا سودي نخواهد بود پشيمان شويد: «وهر خبري، جاي قراري دارد و خواهيد دانست چه كسي را عذابي خواهد رسيد كه او را رسوا سازد و عذابي پايدار بر او دست يابد».

آنگاه روي به گروه مسلمين نمود تا همتهاي آنان را به ياري طلبد و عزيمتهايشان را بيدار سازد تا حق اورا طلب كنند و انتقامش را بگيرند، پس فرمود: «اي گروه جوانمردان! و اي بازوان امّت! و اي نگهدارندگان اسلام! اين چه بي تفاوتي است كه در حق من روامي داريد؟ و اين چه خواب غفلتي است كه در برابر مظلوميّت من بدان دچار شده ايد؟ مگر پدرم رسول خدا نمي فرمود: «شخص در رفتار با فرزندانش، محترم مي شود»، چه زوداست كه چنين برگشته ايد و چه شتابان اين چنين روي گردانيده ايد در حالي كه شما بر آنچه در تلاش آن هستم، نيرويي داريد و بر آنچه مي خواهم و درپي آنم، قدرتي در اختيار شماست.

آيا مي گوييد: محمد در گذشته؟ و اين فاجعه اي عظيم است كه اندوهش گسترده شده و شكافش بزرگ گشته و آنچه را او رشته بود، پنبه شده و زمين بخاطر رحلتش، تاريك گرديده و خورشيد و ماه دچار كسوف شده و ستارگان بخاطر اين مصيبت، پراكنده گشته اند و آرزوها برباد رفته و كوهها زيروزبر شده اند، حرمتها تباه گشته و حريمها با رحلتش، شكسته شده اند كه به خدا سوگند آن بلايي عظيم و مصيبتي بزرگ است كه مانند آن، مصيبتي نباشد و فاجعه اي پيش


نيايد كه كتاب خداوند - جلّ شانه - آن را در با مداد و شامگاه به فرياد و فغان و به تلاوت و بيان، به گوش شما رسانده و پيش از او بر پيامبران و فرستادگان خداوند، گذشته و اين حكمي قطعي و قضائي حتمي است كه: «محمد جز پيامبري نيست كه پيش از او رسولاني بوده اند پس اگر بميرد و يا كشته شود به گذشته خويش باز مي گرديد و هركس به گذشته خويش باز گردد، زياني به خدا نمي رساند و خداوند سپاسگزاران را پاداش خواهد داد».

آنگاه به تشويق انصار پرداخت و آنان را به ياد جهاد درخشان و تلاش روشنگرشان در ياري رساندن به اسلام و حمايت از اهداف و اصول آن انداخت و از آنان خواست تا به پاخيزند و در برابر نظام حاكم بشورند، پس فرمود: «آه اي فرزندان بزرگان! آيا ميراث پدرم را به ناحق از من بستانند و شما مي بينيد و مي شنويد و در جلسات و مجالس خود مي نشينيد در حالي كه دعوت، شمارا در بر مي گيرد و اطلاع از موضوع، شاملتان مي شود و شما عده اي زياد و با سازوبرگي فراوان و وسايل و قدرت داريد و سلاح و ابزار كار زار در اختيارتان مي باشد، فراخوانده مي شويد اما پاسخي نمي دهيد؟ فرياد را مي شنويد اما به كمك بر نمي خيزيد در حالي كه شما به كار زار، موصوف و به خير و صلاح، معروف شده ايد.

شما آن گروه برگزيده و ويژگان خاص ما اهل بيت هستيد، با عربها نبرد كرده و سختي و رنج را تحمل كرده ايد. با امتها كار زار نموديد و با ظلمتها به ستيز برخاستيد و ما پيوسته به شما امر مي كرديم و شما فرمان مي برديد تا اينكه كار اسلام بالا گرفت و روزگار، به مراد گشت و فرياد شرك، خاموش و غرّش تباهي، آرام شد و شعله هاي كفر، فرو نشست و دعوت باطل از بين رفت و نظام دين محكم شد، پس اينك بعد از آن اظهار، سكوت اختيار كرده و بعد از آن


آشكاري، پنهان شده و درپي آن اقدام، پاي پس نهاده و بعد از ايمان، شرك ورزيده ايد؟ بدا به حال قومي كه: سوگندهاي خودرا شكستند و به اخراج پيامبر همت كردند و آنان، خود ستيز با شمارا آغاز نمودند. آيا از آنان بيمناك هستيد؟ در حالي كه خداوند شايسته است كه از او بيمناك گرديد اگر ايمان آورده باشيد.

و هنگامي كه سستي انصار و فروپاشي آنان و عدم پاسخگويي آنها به نداي حق را مشاهده فرمود، شديدترين سرزنشها و سخت ترين گله ها و گلايه ها را متوجه آنان ساخت و فرمود: «همانا من گفتم آنچه را گفتم در حالي كه آگاهم كه چه خواري بر شما دست يافته و چه بي وفايي بر دلهايتان چيره گشته است، اما اين جوشش نفس، خروش سينه، غرّش خشم و اتمام حجت بود، پس آن را داشته باشيد، با پشتي فكار و پاي پوشي تباه و ننگي پايدار با نشاني از خشم خدا و عاري ابدي و پيوسته به آتش فروزان خداوند كه بر درونها دست مي يابد و بر آنان گمارده شده است، آنچه را انجام مي دهيد، خداوند مي بيند: و آنان كه ستم كرده اند، خواهند دانست به چه وضعي گرفتار خواهند گشت.

و من دختر آن كسي هستم كه شمارا از عذابي سخت بيم داد: پس عمل كنيد كه ما عمل كنندگانيم و منتظر باشيد كه ما نيز در انتظار هستيم [1] .

دلها به طپش افتاد و ديده ها درهم شد و جانها به تنگ آمد و مي رفت تا هواهاي رفته بازگردد و حق به جايگاه و معدنش باز آيد، ولي ابوبكر با زبانبازي معروف خود و با قدرت ديپلماسيش توانست بر اوضاع مسلّط شود و حكومتش را از انقلاب نگهدارد؛ زيرا وي با احترام و تكريم در برابر پاره تن


پيامبر صلي الله عليه و آله اظهار نمود كه وي نسبت به آن حضرت، بيش از دخترش عايشه اخلاص دارد و در اعماق وجودش براي وي احترام و تقدير قايل است. و نيز اندوه عميق خود را بخاطر وفات پدرش رسول خدا صلي الله عليه و آله آشكار نمود و اينكه وي دوست مي داشت كه پيش از فوت پيامبر بميرد و به آن حضرت گفت كه وي اين اقدامات شديد در برابر اورا به نظر خاص خود انجام نداده و به خواست خود بر مسند حكومت تكيه نزده بلكه اين رأي مسلمين و اجماع آنها بوده است!!!

و بدين گونه بود كه دلهارا پس از آنكه از وي رميده بودند، به سوي خود باز گرداند و آتش انقلاب را خاموش نمود و همه نشانه هايش را نابود ساخت.


پاورقي

[1] اعلام النساء 119 - 116 :4. بلاغات النساء، ص19 - 12.