بازگشت

امام طاقت سواري نياورد


سيد (ره) گفته چون زخمهاي بدن امام (ع) سنگين شد صالح بن وهب مزني نيزه اي به تهيگاه آن حضرت (ع) زد كه او را از اسب بر زمين افكند و به طرف راست صورت بر زمين آمد. آن گاه برخاست.

مقبل شاعر فارسي زبان گويد:



در يگانه ي درياي مجمع البحرين

به خون طپيده ي كرب و بلا امام حسين



نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت

نه سيدالشهداء بر جدال طاقت داشت



هوا ز جور مخالف چو قيرگون گرديد

عزيز فاطمه از اسب سرنگون گرديد



بلند مرتبه شاهي ز صدر زين افتاد

اگر غلط نكنم عرش بر زمين افتاد



سيد (ره) گويد: «در اين وقت زينب (س) از خيمه بيرون آمد و فرياد زد: «وا أخاه، وا سيداه، وا اهل بيتاه، ليت السماء اطبقت علي الارض، و ليت الجبال تدكدكت علي


السهل». يعني؛ اي كاش آسمان بر زمين مي آمد، و اي كاش كوهها خرد و پراكنده بر هامون مي ريخت.

شمر بن ذي الجوشن فرياد زد: «انتظار چه را مي كشيد!».

و به دنبال اين فرياد بود كه از هر سو بر آن حضرت حمله كردند، زرعة بن شريك حربه اي بر كتف آن حضرت (ع) زد، و ديگري شمشيري بر شانه ي او زد كه سبب شد تا آن حضرت (ع) بر رو درافتد، و در آن حال سخت بي حال بود، كه گاه برمي خاست و گاه مي افتاد، سنان بن انس نيزه اي بر ترقوه (گودي زير گلوي) آن حضرت (ع) زد و سپس نيزه اش را بركشيد و بر سينه ي آن بزرگوار بزد، و تيري تيز به سوي آن حضرت (ع) پرتاب كرد كه در گلوگاه مقدسش قرار گرفت كه بيفتاد و بر زمين نشست و آن تير را از گلوگاه خود بيرون كشيد و دو دست خود را زير گلو گرفت چون از خون پر شد بر سر و صورت و محاسن خود ماليد و فرمود: «هكذا ألقي الله مخضبا بدمي، مغصوبا علي حقي». يعني؛ اين گونه خدا را خضاب شده به خون خود و در حالي كه حقم را غصب كرده اند ديدار خواهم كرد.