بازگشت

آيا طفل رضيع علي اصغر بوده؟


تا بدينجا آنچه خوانديد و شنيديد نامي از علي اصغر در روايات و مقاتل نيامده و در همه ي


روايات و تواريخ يا نام عبدالله بن الحسين به تنهايي ذكر شده، يا نام طفلي، يا طفلي رضيع يا هر دوي آنها با هم منطبق گشته و يك جا آمده است مانند عبارت زيارت ناحيه ي مقدسه، و از كتابهاي قدماء تنها در مناقب ابن شهرآشوب آمده كه پس از نقل داستان شهادت علي بن الحسين اكبر (آن هم به صورت مبهم و مجمل) گفته است: «فبقي الحسين وحيدا و في حجره علي الاصغر فأصاب حلقه، فجعل الحسين (ع) يأخذ الدم من نحره فيرميه الي السماء فما يرجع منه شي ء...». [1] .

و نامي از عبدالله الحسين نياورده است.

برخي مانند صاحب منتخب التواريخ احتمال داده اند كه اسم اين طفل رضيع علي اصغر بوده و عبدالله اسم ديگر يا لقب او بوده باشد، وگرنه در كربلا طفل رضيعي بجز جناب عبدالله نبوده است.

در فرسان الهيجاء از كتاب الحدائق الوردية نقل كرده اند كه اين طفل در روز عاشورا متولد شد و امام (ع) نام او را عبدالله گذارد، و مادرش ام اسحاق دختر طلحه بود و چون طفل متولد شد او را به نزد امام (ع) آوردند و حضرت زبان در دهان طفل گذارده بود كه عبدالله بن عقبه غنوي يا هانئ بن ثبيت تيري رها كرده و آن طفل را ذبح كرد. و الله اعلم.

اينك با ذكر چند مرثيه سخن را در اين باره به پايان مي بريم:



عشق بازي كار هر شياد نيست

اين شكار دام هر صياد نيست



عاشقي را قابليت لازم است

طالب حق را حقيقت لازم است



عشق از معشوقه اول سر زند

تا به عاشق جلوه ي ديگر كند



تا بحدي كه برد هستي از او

سر زند صد شورش و مستي از او



شاهد اين مدعي خواهي اگر

بر حسين و حالت او كن نظر



روز عاشورا در آن ميدان عشق

كرد رو را جانب سلطان عشق



بار الها اين سرم اين پيكرم

اين علمدار رشيد اين اكبرم



اين سكينه اين رقيه اين رباب

اين عروس دست و پا در خون خضاب



اين من و اين ذكر يا رب يا ربم

اين من و اين ناله هاي زينبم



اين من و اين ساربان اين شمر دون

اين تن عريان ميان خاك و خون



پس خطاب آمد ز حق كي شاه عشق

اي حسين اي يكه تاز راه عشق






گو تو بر من عاشقي اي محترم

پرده بر چين من بتو عاشق ترم



غم مخور كه من خريدار توأم

مشتري بر جنس بازار توأم



هر چه بودت داده اي در راه ما

مرحبا صد مرحبا خود هم بيا



خود بيا كه مي كشم من ناز تو

عرش و فرشم جمله پا انداز تو



ليك خود تنها ميا در بزم يار

خود بيا و اصغرت را هم بيار



خوش بود در بزم شاهان بلبلي

خاصه در منقار او برگ گلي



خود تو بلبل گل علي اصغرت

زودتر بشتاب سوي داورت



جودي خراساني در مرثيه ي علي اصغر گفته:



اصغر اگر ز عطش تشنه و بي تاب شدي

بروي دست پدر خوب تو سيراب شدي



شمر رحمي نه اگر بر دل بي تابت كرد

نوك تير ستم حرمله سيرابت كرد



گفت پيكان چه بگوش تو كه مدهوش شدي

چه شنيدي كه به يك مرتبه خاموش شدي



هوسم بود هم آواز بمادر باشي

نقل مجلس شب دامادي اكبر باشي



بد اميدم كه توأم يار بهر حال شوي

بزبان آيي و هم صحبت اطفال شوي



سينه بگداخت از اين غم كه تو با اين دل ريش

دست و پايي نزدي در دم جاندادن خويش




پاورقي

[1] مناقب ابن‏شهرآشوب، ط قم، ج 4 ص 109.