بازگشت

شهادت برير بن خضير


برير بن خضير همداني از بزرگان ياران امام (ع) و از مشايخ تابعين و قاريان قرآن و از حواريين اميرمؤمنان (ع) است، و او را سيدالقراء مي گفتند، و همان كسي است كه چون حر سر راه بر امام (ع) گرفت و آن سخنراني را فرمود، برير برخاست و گفت: «و الله يابن رسول الله لقد من الله بك علينا، ان نقاتل بين يديك، و تقطع فيك اعضاؤنا ثم يكون جدك شفيعنا يوم القيامة.» يعني؛ به خدا سوگند اي فرزند رسول خدا براستي كه خدا بر ما منت نهاد تا موفق شويم در پيش روي تو كارزار كنيم، و اعضاي بدن ما در راه تو جدا گردد، و جدت در روز قيامت شفيع ما گردد.

طبري از ابي مخنف و او به سندش از غلام [1] عبدالرحمن بن عبد ربه انصاري (كه اين عبدالرحمن خود جزء ياران امام (ع) بوده و در همان حمله هاي اول و دوم به شهادت رسيده) نقل كرده كه گويد: «امام (ع) دستور داده بود سراپرده اي برپا كرده بودند و در آن قدح بزرگي نوره براي تنظيف آماده كرده و آن را با مشگ آميخته بودند. امام (ع) به منظور تنظيف در آن سراپرده رفته بود و عبدالرحمن و برير بر در آن خيمه ايستاده و منتظر بودند تا آن حضرت خارج شده و آن دو به داخل خيمه بروند، و هر دوي آنها عجله داشتند كه زودتر بروند به طوري كه شانه هاشان به هم مي خورد، و برير با عبدالرحمن شوخي مي كرد، عبدالرحمن گفت: «دعنا فوالله ما هذه بساعة باطل.» يعني؛


اي برير دست بردار كه به خدا قسم اكنون وقت بطالت و شوخي نيست!

برير پاسخ داد: «و الله لقد علم قومي اني ما احببت الباطل شابا و لا كهلا ولكن و الله اني لمستبشر بما نحن لاقون، و الله ان بيننا و بين الحور العين الا ان يميل هؤلاء و لوددت انهم قد مالوا علينا باسيافهم.» يعني؛ به خدا سوگند قوم من مي دانند كه من بطالت را نه در جواني دوست دارم و نه در پيري ولكن به خدا من اكنون خوشحالم به آنچه در پيش داريم و ديدار مي كنيم، به خدا سوگند فاصله ميان ما و حورالعين به همين مقدار است كه اينان با شمشير به ما حمله كنند، و من دوست داشتم كه هم اكنون اينها اين كار را مي كردند. [2] .

از اين حديث (بر فرض صحت و اعتبار) چند مطلب معلوم مي شود:

1. آنكه آب در آن شب در خيمه ها وجود داشته تا بدان حد كه به مصرف تنوير و تنظيف مي رسانده اند.

2. از اين حديث اهميت مسئله نظافت بدن نيز روشن مي شود.

3. ايمان و آمادگي براي شهادت در امام (ع) و ياران آن حضرت به حدي بود كه در اين راه حتي به تنظيف و تطهير ظاهر بدن خود نيز براي رفتن به درگاه خداي تعالي و انبياء و اولياء الهي پرداخته اند.



هنيئا لارباب النعيم نعيمهم

و للعاشق المسكين ما يتجرع



طبري از ابي مخنف روايت كرد كه يوسف بن يزيد از عفيف بن زهير كه خود در كربلا بود براي من حديث كرد و گفت: يزيد بن معقل كه در لشكر عمر بن سعد بود بيرون آمد و گفت: «اي برير رفتار خدا را با خود چگونه ديدي؟».

برير پاسخ داد: «صنع الله بي خيرا و صنع بك شرا.» يعني؛ خدا با من به خير و خوبي رفتار كرد و با تو به شر و بدي.

يزيد بن معقل گفت: «دروغ گفتي اگر چه در گذشته دروغگو نبودي، آيا به ياد داري روزي را كه در قبيله ي بني سودان با هم مي رفتيم و تو مي گفتي كه معاويه بر گمراهي است و امام هدايت علي بن ابيطالب است؟».


آنگاه برير گفت: «آري گواهي مي دهم و رأي من همين است، و من گواهي مي دهم كه تو بر گمراهي هستي.».

برير گفت: «حاضري به مباهله بيايي تا از خدا بخواهيم هر كس را كه دروغگو است از رحمت خود دور كند و هر كس را كه بر باطل است بكشد؟» يزيد قبول كرد و هر دو دست به درگاه خدا بلند نموده و از خداوند درخواست كردند تا دروغگو را لعنت كند و او را بكشد. سپس به يكديگر حمله كردند و هر كدام ضربتي بر ديگري زد. ضربت يزيد بن معقل خفيف بود و زياني به برير نرساند ولي برير ضربتي بر سر يزيد زد كه كلاهخود را شكافت و به وسط سر او رسيد و تا جايگاه دماغ او را شكافت.

رواي حديث (كه همان عفيف بن زهير است) گويد كه گويا هم اكنون برير را مي نگرم كه شمشيرش را به شدت تكان مي داد تا از ميان سر يزيد بيرون آورد، كه رضي بن منقذ عبادي بيامد و به برير حمله كرد. هر دو گلاويز شدند، و لختي همچنان مي چرخيدند تا آنكه برير او را بر زمين زد و روي سينه اش نشست، رضي بن منقذ كه چنان ديد ديگران را به ياري طلبيد، در اين وقت كعب بن جابر پيش رفت كه به برير حمله كند، من به او گفتم: «هذا برير بن خضير القاري الذي كان يقرئنا القرآن في المسجد»؟ يعني؛ اين برير بن خضير قاري قرآن است كه در مسجد قرآن را به ما ياد مي داد.

ولي كعب به سخن من توجهي نكرد و با نيزه به او حمله كرد، و نيزه خود را به پشت برير فروكرد، برير كه تيزي نيزه را بر پشت خود احساس نمود خود را به روي رضي انداخت و صورت و بيني او را با دندان گرفت و كعب برير را با نيزه به يك سو انداخت و رضي برخاست و گريخت، و كعب بن جابر برير را به شهادت رساند.

يوسف بن يزيد كه اين حديث را شنيد به عفيف گفت: «تو خود اين ماجرا را ديدي (و حق بودن برير، و دروغگويي يزيد را در مباهله مشاهده كردي)؟».

عفيف گفت: «نعم راي عيني و سمع اذني.» يعني؛ آري چشمم ديد و گوشم شنيد. [3] .

دنباله داستان اين گونه است كه وقتي كعب بن جابر به خانه بازگشت زنش يا خواهرش «نوار» به او گفت: «اعنت علي ابن فاطمة و قتلت سيد القراء لقد اتيت عظيما من الأمر و الله لا اكلمك رأسي كلمة أبدا.» يعني؛ به كمك دشمنان فرزند فاطمه رفتي، و بزرگ قاريان را كشتي، براستي كه گناهي بس بزرگ كردي، به خدا سوگند از اين


پس هرگز با تو سخن نخواهم گفت.

و كعب در پاسخ او اشعاري گفت.

از مجموع رواياتي كه درباره ي ياران امام (ع) و كيفيت شهادت آنان رسيده و نقل شده به دست مي آيد كه «برير» از كساني است كه در همان ساعات نخست و اوايل آغاز جنگ به شهادت رسيد.


پاورقي

[1] وي هنگامي که امام (ع) و ياران آن حضرت به شهادت رسيدند از کربلا گريخت و زنده ماند و بعدها مشاهدات خود را در آن روز بازگو مي‏کرد، چنانچه در دنباله داستان آمده است.

[2] تاريخ طبري، ج 4، ص 321 - و به دنبال اين ماجرا از زبان همين غلام چنين نقل شده: «ثم ان الحسين رکب دابته و دعا بمصحف فوضعه امامه، قال: فاقتتل اصحابه بين يديه قتالا شديدا، فلما رأيت القوم قد صرعوا افلت و ترکتهم» که از اين جمله معلوم مي‏شود اين جريان در صبح عاشورا بوده.

[3] طبري، ج 4، ص 329 - 328.