بازگشت

شهادت نافع بن هلال جملي


نافع بن هلال، چنانچه در ترجمه اش آمده است، مردي دلاور و شجاع و بزرگوار و رئيس عشيره ي خود بود، و در منزل عذيب الهجانات به امام (ع) ملحق شد، و در پاره اي از روايات مانند روايت طبري آمده كه او در آن هنگام كه آب را بر روي امام (ع) و خاندان و يارانش بستند موفق شد به همراه حضرت اباالفضل (ع) و جمعي ديگر بيست مشگ آب با زحمت و رنج بسيار براي خاندان آن حضرت بياورند، و نافع بن هلال در آن ماجرا سهم بزرگي داشت. [1] .

و نيز گفته اند: كه او جواني زيبا صورت و نيكو اندام بود و در كار تيراندازي مهارتي تام داشت، و تيرهاي مخصوصي كه آنها را مسموم كرده بود براي جنگ تهيه كرده و نام خود را نيز بر آنها نوشته بود، و چون آنها را به سوي دشمن مي انداخت اين دو بيت را مي خواند:



ارمي بها معلمة افواقها

مسمومة تجري بها اخفاقها



ليملان ارضها رشاقها

و النفس لا ينفعها اشفاقها



و به وسيله ي آنها دوازده نفر را به دوزخ فرستاد، و جمعي را نيز زخمي كرد، چون تيرهايش تمام شد، شمشيرش را برهنه كرد و به دشمن حمله كرد، و جمعي را نيز با


شمشير خود بكشت و از جمله رجزهايي كه از وي نقل كرده اند اين چند بيت است:



انا الغلام اليمني الجملي

ديني علي دين حسين و علي



اضربكم ضرب غلام بطل

و يختم الله بخير عمل



ان اقتل اليوم فهذا املي

فذاك رأيي و ألاقي عملي



لشكريان سعد دور او را احاطه كردند و با پرتاب سنگ و تير بر او حمله كردند به طوري كه بازوان او را شكستند و او را به اسارت گرفتند. شمر و همراهانش او را گرفتند و به نزد ابن سعد آوردند، پسر سعد به او گفت: «چه چيز تو را وادار كرد كه با خود چنين كني؟»

وي پاسخ داد: «ان ربي يعلم ما أردت.» يعني؛ پروردگارم مي داند كه چه چيز مي خواستم.

در اين وقت مردي ديد كه خون بر سر و صورتش جاري است رو به او كرد و گفت: «حال خود را مي بيني؟»

نافع گفت: «من خود را سرزنش نمي كنم و اگر دستم را نشكسته بوديد مرا اسير نمي كرديد.»

در اين وقت شمر به پسر سعد گفت: «او را بكش!»

ابن سعد گفت: «تو او را آوردي اگر مي خواهي تو او را بكش!» و شمر براي كشتن او شمشير كشيد، نافع گفت: «يا شمر لو كنت من المسلمين لعظم عليك أن تلقي الله بدمائنا، فالحمد لله الذي جعل منايانا علي يدي شرار خلقه.» يعني؛ اي شمر اگر تو مسلمان بودي بر تو گران مي آمد كه خدا را با خوني كه از ما به گردن داري ديدار كني، سپاس خداي را كه مرگ ما را به دست بدان خلق خود مقرر فرمود.


پاورقي

[1] تاريخ طبري، ط مصر، ج 4، ص 312.