بازگشت

شهادت زهير بن قين و عمو زاده اش ابن مضارب


سلمان بن مضارب كه عموزاده ي زهير بن قين بود از ميان ياران امام (ع) خارج شده و به جنگ دشمن آمد و جنگيد تا به شهادت رسيد و پس از وي زهير بن قين بجلي [1] آماده ي كارزار گرديد. محدث قمي در كتاب نفس المهموم از شخصي به نام حنظله بن اسعد شامي از كثير بن عبدالله شعبي، كه خود او قاتل زهير بود، نقل مي كند كه زهير در روز عاشورا در حالي كه بر اسبي دم بلند پرمو سوار بود و غرق در اسلحه بود به ميدان آمد و مردم را مخاطب ساخت و گفت: «يا اهل الكوفة نذار لكم من عذاب الله نذار، ان حقا علي المسلم نصيحة أخيه المسلم، و نحن الآن اخوة علي دين واحد و ملة واحدة ما لم يقع بيننا و بينكم السيف، و انتم للنصيحة منا اهل، فاذا وقع السيف انقطعت العصمة، و كنا


نحن امة و انتم امة، ان الله قد ابتلانا و اياكم بذرية نبيه صلي الله عليه و آله و لينظر ما نحن و انتم عاملون، انا ندعوكم الي نصرهم و خذلان الطاغية عبيدالله بن زياد فانكم لا تدركون منهما الا سوءا يسملان اعينكم، و يقطعان ايديكم و أرجلكم، و يمثلان بكم و يرفعانكم علي جذوع النخل، و يقتلان أماثلكم و قرائكم امثال حجر بن عدي و اصحابه، و هاني بن عروة و اشباهه...» [2] يعني؛ اي مردم بيم مي دهم شما را از عذاب خدا، بيم مي دهم، براستي كه حق مسلمان بر برادر مسلمان او نصيحت او است و ما اكنون برادر هستيم و بر يك دين و يك آيين هستيم تا هنگامي كه شمشيري ميان ما رد و بدل نشده و شما شايستگي نصيحت را داريد، اما وقتي ميان ما و شما شمشير زده شد، اين پيوند گسيخته مي شود و ما يك امت خواهيم بود و شما نيز امتي ديگر، براستي كه خداوند ما و شما را به فرزندان پيامبرش بيازموده تا بنگرد ما و شما چه مي كنيم، ما شما را دعوت به ياري ايشان و ترك اين طغيانگر طغيانگرزاده يعني عبيدالله بن زياد مي كنيم كه براستي شما از ايشان بهره اي نخواهيد برد جز بدي، چشمان شما را بيرون خواهند آورد، و دست و پاهاي شما را خواهند بريد و شما را مثله مي كنند، و بر شاخه هاي درخت آويزان كنند، و بزرگان و قاريان شما امثال حجر بن عدي و يارانش و هاني بن عروة و اشباه او را مي كشند.

در اينجا مردم كوفه او را دشنام داده و ابن زياد را ستايش كرده و گفتند: به خدا ما از اينجا نخواهيم رفت تا حسين و يارانش را و هر كه با اوست بكشيم يا آنها را زنده به نزد عبيدالله بن زياد بفرستيم.

زهير دوباره آنها را مخاطب ساخت و فرمود: «يا عباد الله ان ولد فاطمة عليهاالسلام أحق بالود و النصر من ابن سمية فان لم تنصروهم فاعيذكم بالله ان تقتلوهم، خلوا بين هذا الرجل و بين ابن عمه يزيد بن معاوية فلعمري ان يزيد ليرضي عن طاعتكم بدون قتل الحسين.» يعني؛ اي بندگان خدا براستي كه فرزندان فاطمه شايسته تر به دوستي و ياري او هستند از پسر سميه، و اگر ياريشان نمي كنيد پناه به خدا از اينكه آنها را بكشيد، ميان او و يزيد را كه هر دو از قريش هستند واگذاريد كه به جان خودم سوگند يزيد بي آنكه حسين كشته شود از فرمانبرداري شما راضي خواهد شد.


در اينجا شمر تيري به جانب زهير پرتاب كرد و گفت: «ساكت شو صدايت بيفتد كه ما را با پرحرفي خود خسته كردي!»

زهير فرمود: «يابن البوال علي عقبيه ما اياك اخاطب انما أنت بهيمة، و الله ما اظنك تعلم من كتاب الله آيتين، فابشر بالخزي يوم القيامة و العذاب الاليم.» يعني؛ اي پسر كسي كه بر پاشنه ي خود بول مي كند [3] من تو را مخاطب نساختم. تو بهيمه (و حيواني چهارپا) هستي كه به خدا سوگند گمان ندارم دو آيه از كتاب خدا را بداني.

شمر كه ديگر سخني نداشت (و خشمگين شده بود) گفت: در همين ساعت تو و صاحبت كشته خواهيد شد!

زهير در پاسخش گفت: «أفبالموت تخوفني، فوالله للموت معه أحب الي من الخلد.» يعني؛ آيا به مرگ مرا مي ترساني! به خدا سوگند مرگ با آن حضرت در پيش من محبوبتر است از زندگي جاويدان با شما.

سپس مردم كوفه را مخاطب ساخت و با صداي بلند فرياد زد: «يا عباد الله لا يغرنكم هذا الجلف الجافي و اشباهه، فوالله لا تنال شفاعة محمد صلي الله عليه و آله قوما أهرقوا دماء ذريته و اهل بيته، و قتلوا من نصرهم و ذب عن حريمهم.» يعني؛ اي بندگان خدا اين پست بدخوي و اشباهش شما را فريب ندهند كه به خدا سوگند شفاعت حضرت محمد (ص) به مردمي كه خون فرزندان و خاندانش را بريزند و ياران و مدافعان حريمش را بكشند نخواهند رسيد.

در اين وقت مردي از پشت سر او را صدا زد و گفت: «حضرت اباعبدالله مي فرمايد بازگرد كه به جان خودم سوگند چنانچه مؤمن آل فرعون براي قوم خود نصيحت كرد و دعوت خويش را ابلاغ نمود، تو هم بر اين مردم نصيحت كرده و پيام خود را رساندي. اگر نصيحت و پيام سودي داشته باشد.» [4] .

باري زهير بن قين به ميدان آمد و به گفته ي اهل تاريخ دست بر دوش امام (ع) گذارد و گفت:



اقدم هديت هاديا مهديا

فاليوم نلقي جدك النبيا



و حسنا و المرتضي عليا

و ذالجناحين الفتي الكميا






و اسدالله الشهيد الحيا

امام (ع) به او فرمود: «و انا القاهم علي أثرك» و من هم به دنبال تو به ديدارشان خواهم آمد. سپس حمله كرد و جنگ سختي نمود و اين رجز را مي خواند:



انا زهير و انا ابن القين

اذودكم بالسيف عن حسين



ان حسينا احد السبطين

من عترة البر التقي الزين



ذاك رسول الله غير المين

اضربكم و لا اري من شين



و به گفته ي ابن شهرآشوب در كتاب مناقب خود، يكصد و بيست نفر از آنان را به دوزخ فرستاد، و در اين وقت كثير بن عبدالله شعبي و مهاجرين اوس بر او حمله كردند و او را به شهادت رساندند.

امام (ع) بر بالين او آمد و فرمود: «لا يبعدنك الله يا زهير و لعن قاتليك لعن الذين مسخوا قردة و خنازير.» يعني؛ خدايت از رحمت خويش دور نگرداند، و كشندگانت را لعنت كند همانند آنهايي كه به صورت بوزينه و خوك مسخ شدند.


پاورقي

[1] داستان ملحق شدن زهير را در بين راه به امام (ع) و همچنين سخنان او را در ميانه راه و اندرزهاي او را به لشکر عمر بن سعد و اظهار ارادت و اخلاص او را در شب عاشورا پيش از اين ذکر کرديم و در زيارت ناحيه مقدسه آمده است: «السلام علي زهير بن قين البجلي القائل للحسين و قد اذن له في الانصراف، لا والله لا يکون ذلک ابدا، اترک ابن رسول الله اسيرا في يد الاعداء و انجو! لا اراني الله ذلک اليوم ابدا.».

[2] بايد توجه داشت که اين سخنراني را در آغاز روز عاشورا و قبل از شروع جنگ، زهير بن قين ايراد کرد و چنانچه در پايان آن خواهيد خواند امام (ع) کسي را فرستاد و او را برگرداند، همچنين از جمله‏ي «نحن الآن اخوة...»اين مطلب معلوم مي‏شود.

[3] مرحوم استاد شعراني گفته که اين جمله کنايه از اعرابي بودن است چون صحرانشينان را پاشنه‏ي پا مي‏شکافت و بول کردن را علاج آن مي‏دانستند.

[4] نفس المهموم، ص 130 - 129.