بازگشت

شهادت مسلم بن عوسجه


سپس عمرو بن حجاج با لشكريان خود از سمت فرات حمله ي ديگري به ياران امام (ع) كرد كه مسلم بن عوسجه و چند تن ديگر به جنگ ايشان آمدند و درگيرودار جنگ، مسلم بن عوسجه پس از آنكه به گفته ي برخي پنجاه تن از لشكر دشمن را به خاك هلاكت افكند بر زمين افتاد و چون گرد و خاك فرونشست مسلم بن عوسجه را ديدند كه رمقي در تن داشت.

در اين وقت امام (ع) به بالين او آمد و حبيب بن مظاهر نيز به همراه آن حضرت بود، امام (ع) بدو گفت: «رحمك الله يا مسلم، منهم من قضي نحبه و منهم من ينتظر و ما بدلوا تبديلا.» [1] .


در اين وقت حبيب نزديك او آمده و گفت: «عز علي مصرعك يا مسلم أبشر بالجنة.» يعني؛ بر من دشوار است كه تو را به اين حال روي زمين ببينم اي مسلم مژده باد تو را به بهشت!

مسلم با صداي ضعيفي گفت: «خدايت مژده ي خير دهد.».

حبيب گفت: «اگر نبود كه مي دانم به همين زودي به دنبال تو مي آيم خيلي دوست مي داشتم كه هر وصيتي داري به من بنمايي تا بدان عمل كنم!».

مسلم گفت: «تو را به اين مرد وصيت و سفارش مي كنم، اشاره به امام حسين (ع) كرد، كه جان خود را فداي او كني!».

حبيب گفت: «أفعل و رب الكعبة» يعني؛ به خداي كعبه سوگند كه اين كار را خواهم كرد.

در اين وقت لشكريان عمر سعد فرياد زدند: «ما مسلم را كشتيم.»

شبث بن ربعي با ناراحتي به اطرافيان خود گفت: «مادرهاتان به عزايتان بنشيند آيا افرادي مانند مسلم بن عوسجه كشته مي شوند و شما خوشحالي مي كنيد؟ او چه شمشيرهايي در راه اسلام زد و در فتح آذربايجان شش تن از مشركان را به هلاكت رساند!».

در زيارتنامه ي ناحيه ي مقدسه آمده: «السلام علي مسلم بن عوسجة الأسدي القائل للحسين و اذن له في الانصراف: انحن نخلي عنك و بم نعتذر عند الله من اداء حقك لا و الله، حتي اكسر في صدورهم رمحي هذا، و اضربهم بسيفي ما ثبت قائمه في يدي، و لا افارقك و لو لم يكن معي سلاح اقاتلهم به لقذفتهم بالحجارة و لم افارقك حتي اموت معك، و كنت أول من شري نفسه، و اول شهيد شهد الله و قضي نحبه، ففزت برب الكعبة، شكر الله استقدامك و مواساتك...».

از اين زيارتنامه استفاده مي شود كه وي نخستين شهيد از اصحاب آن حضرت بوده است، و او از مردان بزرگ و شريف و شب زنده داران و قاريان قرآن و شجاعان كوفه بود، و در داستان ورود مسلم بن عقيل به كوفه ذكر شد كه او وكيل آن جناب بود در گرفتن وجوه و تهيه ي سلاح و با حبيب بن مظاهر اسدي از يك قبيله بودند، و در برخي از قسمتهاي مقاتل آمده كه چون خبر ورود امام (ع) به كربلا به مردم كوفه رسيد حبيب از خانه بيرون آمد و او را بر در دكان عطاري ديد كه ايستاده، حبيب پرسيد: «براي چه ايستاده اي؟» گفت: «مي خواهم حنا بخرم و خضاب كنم!».

حبيب گفت: «مگر نمي داني كه امام حسين (ع) وارد كربلا شده بشتاب تا خود را به آن حضرت برسانيم و او را ياري كنيم.».


مسلم بن عوسجه درنگ نكرد و با حبيب به سمت كربلا حركت كرده و خود را به آن حخضرت رساندند.


پاورقي

[1] يعني خدايت رحمت کند اي مسلم، از اينان کسي است که تعهد خويش به سر برده و بعضي از ايشان نيز منتظرند و هيچ‏گونه تغيير و تبديلي نيافته‏اند.