بازگشت

سخني از امام حسين درباره ي حقيقت مرگ


درباره ي حقيقت مرگ سخن بسيار گفته شده ولي امام حسين (ع) در روز عاشورا در اين باره كه در آن ساعات سخت و دشوار به ياران خود فرموده از ويژگي خاصي برخوردار است كه در ذيل مي خوانيد:

شيخ صدوق (ره) در كتاب معاني الاخبار درباره ي معناي «موت» باب جداگانه اي اختصاص داده و در آنجا ده حديث در اين باره از امامان معصوم (ع) روايت كرده كه از آن جمله مي گويد: «و قال علي بن الحسين (ع) لما اشتدت الأمر بالحسين بن علي بن أبي طالب (ع)، نظر اليه من كان معه، فاذا هو بخلافهم لأنهم كلما اشتد الأمر تغيرت ألوانهم و ارتعدت فرائصهم و وجلت قلوبهم، و كان الحسين (ع) و بعض من معه من خصائصه تشرق الوانهم و تهدئ جوارحهم و تسكن نفوسهم، فقال بعضهم لبعض: انظروا لا يبالي بالموت! فقال لهم الحسين (ع): صبرا بني الكرام، فما الموت الا قنطرة تعبربكم عن البؤس و الضراء الي الجنان الواسعة و النعيم الدائمة، فأيكم يكره أن ينتقل من سجن الي قصر، و ما هؤ لأعدائكم الا كمن ينتقل من قصر الي سجن و عذاب. ان أبي حدثني عن رسول الله (ص) ان الدنيا سجن المؤمن و جنة الكافر و الموت جسر هؤلاء الي جناتهم و جسر هؤلاء الي جحيمهم، ما كذبت و لا كذبت» [1] يعني؛ امام چهارم (ع) فرمود: هنگامي كه كار بر حسين (ع) سخت شد كساني كه با او بودند آن حضرت را نگريسته و ديدند كه حال او بر خلاف ايشان است، زيرا آنها اين گونه بودند كه هر چه كار سخت تر مي شد رنگشان دگرگون گشته و لرزه بر اندامشان افتاده و ترس دلهاشان را فراگرفته بود، ولي حسين (ع) و برخي از همراهان خاص آن حضرت رنگهاشان درخشيده و اعضاي بدنهاشان آرام گشته و دلهايشان تسكين يافته بود.

(با ديدن اين منظره) برخي از آنها به يكديگر گفتند: بنگريد كه او از مرگ باكي ندارد!

امام (ع) به آنها فرمود: آرام باشيد و بردبار! اي كريم زادگان، كه راستي مرگ جز


پلي نيست كه شما را از سختي ها و فشارها به سوي باغهاي فراخناك و نعمتهاي جاويدان عبور دهد، كدام يك از شما است كه نخواسته باشد از زنداني به قصر منتقل گردد، و اما براي دشمنان شما، مرگ جز آن نيست كه از قصري به زندان و عذابي منتقل گردند، براستي پدرم از رسول خدا (ص) براي من حديث كرد كه همانا دنيا زندان مؤمن و بهشت كافر است، و مرگ پل اينها است به سوي بهشتهاشان، و پل آنها است به سوي دوزخهاشان، دروغ نگفتم و به من هم دروغ نگفته اند.


پاورقي

[1] معاني الاخبار، (ط صدوق طهران)، ص 288.