بازگشت

ابا الفضل العباس و نافع بن هلال آب تهيه كردند


ابوجعفر طبري و ابوالفرج اصفهاني روايت كرده اند كه چون تشنگي بر حسين (ع) و اصحاب او سخت شد عباس بن علي بن ابيطالب (ع) برادرش را خواند و او را با سي سوار و بيست نفر پياده و بيست مشگ فرستاد تا شبانه نزديك آب آمدند و پيشاپيش ايشان نافع بن هلال بجلي بود، عمرو بن حجاج زبيدي گفت: «كيست؟» نافع بن هلال نام خود بگفت، ابن حجاج گفت: «اي برادر خوش آمدي براي چه آمدي؟» گفت: «آمدم از اين آب كه ما را منع كرده ايد بنوشم،» گفت: «بنوش گوارايت باد،» گفت: «به خدا سوگند تا


حسين (ع) و اصحاب او تشنه اند من آب ننوشم.».

همراهان عمرو بن حجاج متوجه آنها شدند، عمرو گفت: «ما را اينجا گذاشتند تا آنان را از آب مانع شويم.»

چون همراهان عمرو نزديك تر آمدند حضرت عباس (ع) و نافع بن هلال با پيادگان خود گفتند مشگ ها را پر كنيد، پيادگان رفتند و مشگها را پر كردند عمرو بن حجاج و همراهان او خواستند از آب بردن ممانعت كنند عباس بن علي (ع) و نافع بن هلال بر آنها حمله كردند و آنها را نگاهداشتند تا پيادگان دور شدند و سواران سوي پيادگان بازگشتند، پيادگان گفتند شما برويد و جلوي سپاه عمرو بن حجاج بايستيد تا ما آب را به منزل برسانيم آنها رفتند و عمرو با اصحاب خود بر سواران تاختند و اندكي آنها را براندند و مردي از صداء [1] ، از ياران عمرو بن حجاج را نافع بن هلال بجلي نيزه اي زده بود و او آن را به چيزي نگرفت و سهل پنداشت اما بعد از اين آن زخم گشوده شد و از همان زخم بمرد و اصحاب امام (ع) آن مشگها را بياوردند.


پاورقي

[1] صداء بر وزن غراب نام قبيله‏اي است.