بازگشت

نخستين سخنراني امام در كربلا


در پاره اي از تواريخ آمده كه چون امام (ع) به سرزمين كربلا فرودآمد فرزندان و برادران و خاندان خود را گرد آورده و نگاهي به آنها كرد و فرمود: «اللهم انا عترة نبيك محمد قد اخرجنا و طردنا و ازعجنا عن حرم جدنا و تعدت بنوامية علينا، اللهم فخذ لنا بحقنا و انصرنا علي القوم الظالمين.» يعني؛ بار خدايا ما خاندان پيامبر تو محمد (ص) هستيم كه ما را بيرون رانده و از حرم جدمان آواره ساختند، و بني اميه بر ما ستم كردند. بار خدايا حق ما را بگير و ما را بر گروه ستمكاران ياري ده.

سپس رو به ياران كرده و فرمود: «الناس عبيد الدنيا، و الدين لعق علي السنتهم يحوطونه مادرت معايشهم فاذا محصوا بالبلاء قل الديانون.» يعني؛ مردم بردگان دنيا هستند و دين ليسيدني است بر روي زبان ايشان، تا مزه از آن مي تراود آن را نگه مي دارند، و چون بناي آزمايش شود دينداران اندكند.

آن گاه حمد و ثناي الهي را به جا آورده و به رسول خدا درود فرستاد و فرمود: «اما بعد فقد نزل بنا من الامر ما قد ترون، و ان الدنيا قد تغيرت و تنكرت و أدبر معروفها و لم يبق منها الا صبابة كصبابة الاناء، و خسيس عيش كالمرعي الوبيل، ألا ترون الي الحق لا


يعمل به و الي الباطل لا يتناهي عنه ليرغب المؤمن في لقاء الله، فاني لا اري الموت الا سعادة و الحياة مع الظالمين الا برما.» يعني؛ كاري بر ما پيش آمد كه خود مي بينيد، و براستي كه دنيا دگرگون شده و وارونه گشته و خوبيهايش پشت كرده و چيزي از آن باقي نمانده است جز ته مانده اي مانند آن آبي كه در ته ظرفي بماند و آن را دور ريزند؛ و مانند چراگاه ناگوار و خطرناكي. مگر نمي بينيد حق را كه (غريب مانده) به آن عمل نمي شود و باطل را كه از آن جلوگيري نمي شود، در اينجاست كه مؤمن بايد راغب ديدار خداي سبحان باشد، و براستي كه من مرگ را جز سعادت نبينم، و زندگي با ستمكاران را جز رنجش دل و ستوه. [1] .

در اينجا بود كه زهير بن قين برخاست و عرض كرد: «سمعنا يابن رسول الله مقالتك، و لو كانت الدنيا لنا باقية و كنا فيها مخلدين لآثرنا النهوض معك علي الاقامة فيها.» يعني؛ اي فرزند رسول خدا سخنت را شنيديم، و اگر قرار بود دنيا ابدي براي ما پايدار باشد و ما براي هميشه در آن بمانيم باز هم قيام در راه تو را انتخاب كرده و برمي گزيديم (تا چه رسد به اين چند روز ناپايدار).

پس از وي برير بن خضير برخاست و عرض كرد: «يابن رسول الله لقد من الله بك علينا أن نقاتل بين يديك تقطع فيك اعضاؤنا ثم يكون جدك شفيعنا يوم القيامة.» يعني؛ اي فرزند رسول خدا براستي كه خدا به وسيله ي تو بر ما منت نهاد كه در پيش رويت كارزار نموده تا در راه تو اعضاي بدن ما تكه تكه شود و به دنبال آن، جدت در روز قيامت شفيع ما گردد.

نافع بن هلال و ديگران نيز برخاستند و هر كدام به همين مضمون سخناني اظهار كرده و مراتب وفاداري و پايداري خود را در راه ياري آن حضرت اعلام داشتند.



پاورقي

[1] بر طبق نقل طبري امام (ع) اين سخنراني را در منزل ذي حسم هنگامي ايراد فرمود که با لشکريان حر برخورد کرد، و طبق نقل برخي ديگر در روز چهارم محرم هنگامي که عمر بن سعد وارد کربلا گرديد، و آنچه را ما اختيار کرديم بر طبق نقل لهوف و عقد الفريد و حلية الاولياء و مجمع الزوائد هيتمي است، به مقتل مقرم، ص 194 رجوع شود.