بازگشت

آخرين منزل در كربلا


آن شب نيز كه شب دوم ماه محرم سال 61 بود سپري شد و طلوع فجر دميد، امام (ع) با همراهان پياده شدند و نماز صبح را بجاي آوردند و سپس سوار شده و با شتاب به راه خود ادامه دادند.

در اينجا لشكريان حر با محاصره نمودن و مانع شدن از مسير سعي داشتند كاروان امام (ع) را به سمت راست بيابان كه به كوفه منتهي مي شد ببرند ولي امام (ع) اعتنايي به آنها نكرده و راه چپ را در پيش گرفت، و اين ماجرا چند بار تكرار شد تا به گفته ي برخي از محاذي كوفه گذشتند و راه نينوي را در پيش گرفتند، و همچنان پيش رفتند تا به آن سرزمين رسيدند. در اين وقت از دور سواري را مشاهده كردند كه از سوي كوفه مي آيد، با مشاهده ي آن سوار همگي به انتظار ايستادند و چون سوار رسيد به نزد حر رفته بر او سلام كرد و نامه اي به او داد كه از عبيدالله بن زياد بود و در آن نوشته بود: «اما بعد فجعجع بالحسين حين يبلغك كتابي و يقدم عليك رسولي و لا تنزله الا بالعراء في غير حصن و علي غير ماء، و قد امرت رسولي ان يلزمك فلا يفارقك حتي تاتيني بانفاذك امري.» يعني؛ پس از اينكه نامه ي من به تو رسيد و فرستاده ي من بر تو درآمد كار را بر حسين سخت بگير و در تنگنا و فشار قرار ده و او را در سرزميني برهنه بدون قلعه و پناهگاه و در جاي بي آبي فرودآر، و من به فرستاده ي خود دستور داده ام از تو جدا نگردد تا خبر انجام


فرمان مرا بياورد.

با خواندن آن دستور، حر بن يزيد مضمون آن را براي امام (ع) و همراهان بازگفت و بر آنها سخت گرفت كه فرودآيند، همراهان امام (ع) گفتند: «بگذار ما در نينوي يا غاضريه يا شفيه فرودآييم؟» حر گفت: «نمي توانم چنين اجازه اي بدهم زيرا اين فرستاده ي امير است كه به عنوان جاسوس ايستاده تا خبر انجام دستور را به او برساند.».

در اينجا زهير بن قين به سخن آمد و گفت: «سوگند به خدا كه براستي در آينده با وضعي سخت تر از اين مواجه خواهيد شد اي فرزند رسول خدا، و براستي كه جنگ با اين گروه در اين ساعت براي ما آسانتر است از جنگ و كارزار با آنها كه پس از اين به نزد ما خواهند آمد، كه به جان خودم سوگند در روزهاي آينده لشكرياني به جنگ ما خواهند آمد كه ما را ياراي كارزار با آنها نيست.».

امام (ع) فرمود: «من آغاز به جنگ با آنها نمي كنم.».

و بنا به نقل برخي زهير گفت: «پس ما را تا اين قريه كه در كناره ي فرات است و داراي قلعه محكم و دژي است پيش ببر تا در آنجا فرودآييم، و اگر مانع شدند با آنها مي جنگيم چون جنگ با اينان براي ما آسانتر از جنگ با كساني است كه پس از اين خواهند آمد.

امام (ع) نام آن قريه را پرسيد و زهير گفت: «نامش «عقر» است [1] .

امام (ع) فرمود: «اللهم اني أعوذ بك من العقر.» يعني؛ بار خدايا به تو پناه مي برم از «عقر».

سپس در همان جا فرودآمد، و اين جريان در روز پنجشنبه دوم ماه محرم سال 61 هجري بود.

در نقل ديگري است كه امام (ع) رو به حر كرد و فرمود: «اندكي ديگر ما را پيش ببر.» چون مقداري راه رفتند به سرزمين كربلا رسيدند. در اينجا حر و همراهانش پيش آمده و به سختي مانع پيشروي آن حضرت شدند، امام (ع) نام آن زمين را پرسيد و آنان عرض كردند: «نامش «كربلا» است.»

در اين وقت اشك در ديدگان آن حضرت حلقه زد و فرمود: «اللهم اني اعوذ بك من الكرب و البلاء.» يعني؛ بار خدايا به تو پناه مي برم از كرب - يعني اندوه - و بلاء يعني


گرفتاري. [2] .

در روايتي كه از لهوف نقل شده امام به دنبال سخن خود فرمود: «هاهنا محط ركابنا و دمائنا و محل قبورنا، بهذا حدثني جدي رسول الله [3] «يعني؛ همين جا بارانداز سواران و محل ريختن خون ما و جايگاه قبرهاي ماست، و اين چيزي است كه جدم رسول خدا (ص) بدان خبر داده است.


پاورقي

[1] عقر به معناي قطع کردن سر نخل خرما و قطع کردن دست و پاي شتر براي خوابيدن و ذبح آن حيوان آمده است.

[2] مقتل الحسين مقرم، ص 192. حياة الامام الحسين (ع)، ج 3، ص 91. و از حياة الحيوان دميري، ج 1، ص 60 نقل شده که امام (ع) فرمود: «ذات کرب و بلاء» يعني اين زمين اندوه و گرفتاري دارد، آن گاه فرمود: «پدرم هنگامي که به صفين مي‏رفت به اين سرزمين رسيد و من همراهش بودم، و در اينجا توقف کرد و نام اين زمين را پرسيد و چون نامش را براي او باز گفتند فرمود: «هاهنا محط رحالهم و هاهنا مهراق دمائهم.» يعني؛ همين جا بارانداز آنهاست، و همين جا محل ريختن خونشان هست.

چون سبب اين سخن را از پدرم پرسيدند ايشان فرمودند: گروهي از خاندان محمد (ص) در اينجا فرودآيند.

[3] مقتل الحسين مقرم، ص 192.