بازگشت

محمد بن حنفيه


يكي از فرزندان شجاع و دلير اميرالمؤمنين (ع) محمد بن حنفيه است كه مادرش خوله حنفيه بود و در جنگ جمل و صفين نيز رشادتهاي زيادي از وي در تاريخ به ثبت رسيده، و درباره ي معتقدات و مدح و قدح او نيز روايات متفاوت و مختلفي رسيده كه ما بيشتر آنها را در جلد دوم زندگاني اميرالمؤمنين (ع) آورده و نظري را كه به صحت نزديكتر است نيز در آنجا ذكر كرده ايم.

اهل تاريخ نوشته اند هنگامي كه خبر تصميم امام (ع) براي حركت به سوي عراق به محمد بن حنفيه كه در مدينه ساكن بود رسيد، وي با عجله خود را به مكه رساند و يك روز قبل از حركت امام (ع) به مكه وارد شد و به نزد آن حضرت رفته و عرض كرد: «يا أخي ان اهل الكوفة قد عرفت غدرهم بأبيك و أخيك، و قد خفت ان يكون حالك حال من مضي، فان أردت أن تقيم في الحرم فانك أعز من بالحرم و أمنعهم» يعني؛ اي برادر براستي كه مردم كوفه همانها هستند كه بي وفايي آنها را نسبت به پدر و برادرت


شناخته اي و من ترس آن را دارم كه شما هم سرنوشت آنها را داشته باشي، و اگر تصميم بگيري و در حرم بماني عزيزترين افراد و محترم ترين آنها خواهي بود.

امام (ع) ضمن تشكر و سپاسگزاري از او پاسخ داد: «من ترس آن را دارم كه يزيد مرا در اينجا غافلگير كند و حرمت خانه ي خدا به وسيله ي من شكسته شود!» محمد كه اين سخن را شنيد عرض كرد: «فان خفت ذلك فسر الي اليمن أو بعض نواحي البر فانك أمنع الناس به، و لا يقدر عليك احد.» يعني؛ اگر اين ترس را داريد پس به يمن يا برخي از نواحي ديگر سفر كنيد كه محفوظ خواهي بود و كسي بر شما چيره نخواهد شد.

امام (ع) پاسخ داد كه در اين باره فكر خواهم كرد.

برخي از اهل تاريخ نوشته اند: همين كه هنگام سحر شد به محمد اطلاع دادند كه امام به سمت عراق حركت كرده است محمد حنفيه كه در حال وضو بود با شنيدن اين خبر به سختي گريست به طوري كه صداي ريختن قطرات اشك او در طشتي كه جلوي روي او بود شنيده شد. آن گاه به سرعت خود را به امام (ع) رساند و مهار شتر او را گرفت و عرض كرد: «برادر جان! مگر قرار نشد كه درباره ي سفر به عراق فكري بكنيد؟»

فرمود: «چرا ولي پس از اينكه از تو جدا شدم رسول خدا (ص) به خواب من آمد و فرمود: «يا حسين اخرج فان الله شاء أن يراك قتيلا.» يعني؛ اي حسين خارج شو كه خدا مي خواهد تو را كشته ببيند.

محمد بن حنفيه كه اين سخن را شنيد با دلي لرزان و چشمي گريان گفت: «با چنين وضعي؟ پس اين زنان و بچه ها را به كجا مي بريد؟»

امام در پاسخ او فرمود: «قد شاء الله أن يراهن سبايا.» يعني؛ خدا خواسته است كه آنها را نيز اسير ببيند. [1] .


پاورقي

[1] حياة الامام الحسين (ع)، ج 3، ص 32. به نقل از کتاب الدر المسلوک، ج 1، ص 109.