بازگشت

عبدالله بن زبير


از گروه دوم مي توان عبدالله بن زبير را نام برد. و همان گونه كه قبلا گفته شد وي در سر هواي خلافت و حكومت بر كشورهاي اسلامي را داشت، و طبيعي بود كه با وجود امام


حسين (ع) در مكه و مقام و عظمت والاي آن حضرت ميان توده هاي مردم مسلمان، زمينه ي فعاليت و تبليغات وي بسيار ضعيف و كمرنگ بود، و توجه بيشتر مردم به آن حضرت معطوف بود، و تا آن حضرت در مكه اقامت داشت مردم كمتر توجه به عبدالله بن زبير مي كردند. همان گونه كه اهل تاريخ گفته اند توقف امام (ع) در مكه از همه كس بر او سنگين تر بود [1] ، و عبدالله براي رسيدن به اين هدف شائق بود كه هر چه زودتر شهر مكه از وجود امام (ع) خالي گردد و زمينه براي تبليغات وي به خوبي فراهم شود.

اين ميل دروني و هواي نفس او گاه به طور ناخودآگاه نيز اظهار شده بود، مانند آنجا كه وقتي به امام (ع) برخورد مي كند، و از دعوت اهل كوفه و نامه هاي دعوتي كه به امام (ع) نوشته بودند اطلاع حاصل مي كند به آن حضرت مي گويد: «ما يمنعك من شيعتك و شيعة ابيك؟ فو الله لو ان لي مثلهم ما توجهت الا اليهم» [2] يعني؛ چه چيز از رفتن شما به نزد شيعيان خود و شيعيان پدرت مانع مي شود، به خدا سوگند اگر من ياراني مانند ايشان داشتم حتما به سوي آنها مي رفتم.

بالاخره شاهد بر اين مطلب كه گفتيم، گفتاري است كه از خود امام (ع) نقل شده كه درباره ي عبدالله بن زبير فرمود: «ان هذا - و اشار الي ابن الزبير - ليس شي ء من الدنيا احب اليه من أن أخرج من الحجاز، و قد علم ان الناس لا يعدلونه بي فود اني خرجت حتي يخلوله.» [3] يعني؛ اين مرد، اشاره به پسر زبير داشت، چيزي نزد او محبوبتر از اين نيست كه من از حجاز بيرون روم و او به خوبي دانسته است كه مردم او را با من برابر نمي دانند و او مي خواهد تا من از اينجا بروم و محيط براي او خالي شود.

به هر صورت از عبدالله بن زبير نقل شده كه وقتي شنيد آن حضرت تصميم به سفر كوفه دارد روي همان تظاهر به عدم رضايت از حركت امام (ع) براي او پيام داد: «أين تذهب؟ الي قوم قتلوا اباك، و طعنوا اخاك!» [4] يعني؛ به كجا مي روي؟ به سوي مردمي كه پدرت را كشتند و به برادرت خنجر زدند!

و به گفته ي ابن اثير هنگامي كه سخن قبلي را در مورد تشويق آن حضرت به رفتن به جانب كوفه به امام گفت ناگهان ترسيد كه مورد اتهام قرار گيرد، از اين رو سخن خود را


عوض كرد و اظهار كرد: «اما انك لو أقمت بالحجاز ثم اردت هذا الامر هيهنا لما خالفنا عليك و ساعدناك و بايعناك و نصحنا لك» [5] يعني؛ اما اگر بخواهي در حجاز بماني و در اينجا حكومت را بخواهي ما با تو مخالفت نخواهيم كرد و كمكت مي كنيم و با تو بيعت كرده و خيرخواهي مي كنيم.

كه امام (ع) در پاسخش فرمود: «ان أبي حدثني ان لها كبشا به تستحل حرمتها، فما احب أن أكون ذلك الكبش.» [6] يعني؛ براستي كه پدرم به من خبر داد كه در مكه سركرده و بزرگي خواهد بود كه به خاطر او حرمت حرم شكسته خواهد شد، و من دوست نمي دارم كه آن شخص باشم.

يا به نقل ديگري در پاسخش فرمود: «لئن أقتل بمكان كذا و كذا احب الي من ان تستحل بي.» [7] يعني؛ اگر من در فلان جا و فلان جا كشته شوم بهتر دوست دارم تا اينكه حرمت حرم به خاطر من شكسته شود.


پاورقي

[1] کامل، ابن‏اثير، ج 4، ص 20.

[2] حياة الامام الحسين (ع)، باقر شريف قرشي، ج 2، ص 311.

[3] کامل، ابن‏اثير، ج 4، ص 38.

[4] نقل از تاريخ ابن‏عساکر، ج 13، ص 67.

[5] کامل، ابن‏اثير، ج 4، ص 38.

[6] کامل، ابن‏اثير، ج 4، ص 38.

[7] حياة الامام الحسين (ع)، ج 3، ص 33.