پاسخ احنف بن قيس
احنف بن قيس يكي از شيوخ بصره بود، كه در زمان اميرالمؤمنين (ع) هم هنگامي كه آن حضرت براي جنگ جمل به بصره آمد او را به كمك خويش دعوت نمود و او در پاسخ به آن حضرت نوشت: «اگر مي خواهي با دويست سوار به نزد تو بيايم، و اگر اجازه دهي در همين جا بمانم و شش هزار شمشيرزن را از تو دور كنم.» و امام اجازه داد و به اين بهانه از حضور در جنگ جمل خودداري كرده و كناره گرفت. (به شرحي كه در زندگي اميرالمؤمنين (ع) مذكور شد.) [1] .
باري احنف بن قيس در پاسخ امام نوشت: «فاصبر ان وعد الله حق و لا يستخفنك الذين لا يوقنون.» يعني؛ صبر كن كه وعده ي خدا حق است، و آنها كه يقين ندارند تو را به سبكسري واندارند.
از اين پاسخ سستي عقيده و ايمان او معلوم مي شود، و آينده ي زندگي احنف نيز نشان داد كه او مرد سست عقيده اي بوده و قدم راسخي نداشته است.
و نيز از معارف ابن قتيبة نقل شده كه احنف بن قيس پاسخ دعوت امام حسين (ع) را نداد و گفت: «ما خاندان ابوالحسن را تجربه و آزمايش كرده ايم كه اينها سياست سلطنت داري و جمع مال و نقشه ي جنگي ندارند.» [2] .
پاورقي
[1] زندگاني اميرالمؤمنين (ع)، ج 1، ص 448 - و ص 460.
[2] قاموس الرجال، ج 1، ص 455. و در همين کتاب داستان ديگري از احنف نقل کرده که بيايماني و سست عقيدگي او را تأييد ميکند، و آن داستان اين گونه است که ميگويند: «احنف بن قيس به همراه حارثة بن قدامه و حباب بن يزيد به دربار معاويه رفتند، و پس از سخناني که ميان او و معاويه رد و بدل شد معاويه دستور داد به احنف بن قيس پنجاه هزار درهم بدهند و به هر يک از همراهان او نيز چيزي بدهند، و چون نوبت به حباب بن يزيد رسيد دستور داد به او سي هزار درهم بدهند، در صورتي که احنف هوادار علويان بود و حباب هوادار امويان!
حباب که از اين ماجرا ناراحت شده بود نزد معاويه رفت و گفت: «يا اميرالمؤمنين تعطي الاحنف و رأيه خمسين الف درهم، و تعطيني و رأيي رأيي ثلاثين الف درهم؟» يعني؛ احنف را با رأيي که دارد (و هوادار علويان است) پنجاه هزار درهم ميدهي، و مرا با اين که طرفدار شما هستم سي هزار درهم؟
معاويه به او گفت: «يا حباب اني اشتريت بها دينه» يعني؛ اي حباب من به وسيلهي اين پول دين او را خريدم.
حباب گفت: «دين مرا هم ميخري؟» معاويه که چنان ديد دستور داد به او نيز پنجاه هزار درهم دادند. و جالب اين است که در دنبالهي اين روايت آمده است: «فلم يأت علي الحباب اسبوع حتي مات ورد المال بعينه الي معاويه» يعني؛ يک هفته از اين ماجرا نگذشت که حباب مرد و عين آن مال را به خزانه معاويه بازگرداندند. و فرزدق دربارهي اين ماجرا اشعاري گفت. (قاموس الرجال، ج 1، ص 452).