بازگشت

يزيد چه كرد؟


اما يزيد پس از آنكه از ماجراي بيعت نكردن امام (ع) و حركت او به مكه مطلع گرديد به اقدامات سريع و حادي دست زد كه از آن جمله بود:

عزل وليد بن عتبة از حكومت مدينه. نخستين اقدامي كه يزيد كرد اين بود كه وليد بن عتبه بن ابي سفيان را كه والي مدينه بود و مردي زيرك و عافيت طلب و مخالف فتنه و آشوب بود از كار بركنار كرد، وليد بن عتبه همان گونه كه در داستان بيعت با يزيد به امام (ع) خوانديم حاضر به اعمال خشونت و سخت گيري در اين كار نبود و در پاسخ مروان كه او را به اعمال خشونت در اين كار دعوت كرد پاسخ داد: «ويحك يا مروان انك اشرت علي بذهاب ديني و دنياي، و الله ما احب ان املك الدنيا بأسرها، و اني قتلت حسينا، سبحان الله! أاقتل حسينا أن قال لا ابايع، و الله ما اظن احدا يلقي الله بدم الحسين الا و هو خفيف الميزان، لا ينظر الله اليه يوم القيامة، و لا يزكيه و له عذاب اليم» (ترجمه اش قبلا گذشت). [1] .

باري نخستين اقدام يزيد اين بود كه او را از حكومت مدينه بركنار كرده و به جاي او يكي از سخت دلان و جباران بني اميه يعني عمرو بن سعيد اشرق را كه به خشونت و جنايت معروف بود به حكومت آن شهر بگمارد، و او نيز عمرو بن زبير - برادر عبدالله بن زبير - را كه با برادرش دشمني و خصومت داشت رئيس قواي انتظامي و شرطه ي خود ساخت، و عمرو بن زبير افراد سرشناسي از شهر مدينه را مانند محمد بن عمار بن ياسر و منذر بن زبير و پسرش محمد بن منذر و ديگر مخالفان حكومت يزيد را در همان روز نخست احضار كرد و به جرم مخالفت با حكومت، هر كدام را به چهل ضربه تا شصت ضربه شلاق محكوم ساخت. همچنين به تكاپو افتاد تا براي دستگيري برادرش عبدالله بن زبير و تسليم او نيرويي تهيه كند و به مكه برود.

نامه ي يزيد به ابن عباس. اقدام ديگر يزيد آن بود كه طبق نقل ابن عساكر در تاريخ خود نامه اي به عبدالله بن عباس نوشت به اين مضمون: «بدان كه پسرعمويت حسين و دشمن خدا عبدالله بن زبير از بيعت من سر باز زده و به مكه گريخته اند و در صدد فتنه انگيزي برآمده و خود را در معرض هلاكت و نابودي انداخته اند، اما عبدالله بن زبير كه به زودي با شمشير كشته خواهد شد و اما حسين (ع) را كه من دوست مي دارم از


كارهايي كه كرده نزد شما عذر بخواهد و شنيده ام برخي از شيعيان از عراق با او مكاتبه كرده و او را به خلافت آرزومند نموده اند.

شما پيوند خودتان را با ما مي دانيد ولي حسين اين پيوند را بريده و تو اكنون بزرگ خاندان خود هستي او را ديدار كن و او را از دامن زدن به فتنه منصرف كن كه اگر بپذيرد من او را امان خواهم داد و نزد من گرامي خواهد بود و هر چه را پدرم به برادرش مي داد خواهم داد و بلكه زياده از آن مي دهم و تو را هم ضامن بر اداي آن مي كنم و براي انجام آن نيز قسم هاي محكم خورده و پيمانهاي مؤكدي را بر عهده مي گيرم تا مطمئن شود، و هر چه زودتر پاسخ نامه ام را بده و هر خواسته اي داري برايم بنويس. و السلام.»

ابن عباس در پاسخ او نوشت: «نامه ات رسيد كه در آن نوشته بودي حسين و پسر زبير به مكه رفته اند. اما پسر زبير كه او مردي است از ما بريده و در دل كينه ي ما را پنهان كرده و در صدد دشمني با ما است و هر چه درباره ي او خواهي انجام ده؛ و اما حسين وقتي به مكه آمد و حرم جد خود و وطن پدرش را ترك كرد من سبب آن را پرسيدم. او پاسخ داد كه كارگزاران تو در مدينه با او بدرفتاري كرده و سخنان ناهنجاري به او گفته اند، و به عنوان پناه خواهي به حرم خدا آمده، و من او را ديدار خواهم كرد، و در اين باره با او سخن خواهم گفت.» و به دنبال نامه مقداري هم او را نصيحت كرده است. [2] .

از اين نامه و جواب آن چند مطلب روشن مي شود:

1. يزيد، امام (ع) را نشناخته بود و خيال مي كرد كه امام به خاطر مال و منال حركت كرده و از اين رو وعده ي بذل و بخشش بيشتر به آن حضرت مي داد؛

2. از پاسخ نامه، عداوت و دشمني عبدالله بن زبير با خاندان رسول خدا (ص) نيز معلوم مي شود، كه روي آن بحث خواهيم كرد.

3. نيز از پاسخ ابن عباس معلوم مي شود، كه امام (ع) هدف اصلي خود را اظهار نكرده يا لااقل امثال ابن عباس از آن هدف آگاهي نداشته و بي اطلاع بوده اند، و ممكن است ابن عباس از پيش خود اين جملات را نوشته و به اصطلاح خيرخواهي و محافظه كاري كرده تا به خيال خودش فتنه اي برپا نشود.



پاورقي

[1] بخش ششم همين کتاب.

[2] نقل از تاريخ ابن‏عساکر، ج 13، ص 70. تذکرة الخواص، ص 250 - 248.