بازگشت

از ام الفضل


خوارزمي در كتاب مقتل الحسين از تاريخ احمد بن اعثم كوفي به سندش از ام الفضل دختر حارث (همسر عباس بن عبدالمطلب) روايت كرده است كه هنگامي كه حسين را (پس از ولادت) به نزد رسول خدا (ص) بردم آن حضرت او را گرفت و گريست و از كشته شدن او خبر داد. سپس ام الفضل چنين ادامه مي دهد كه جبرئيل در ميان جمعي از فرشتگان الهي به زمين هبوط كردند و بالهاي خود را گشودند و اندوهناك براي حسين (ع) مي گريستند و به همراه جبرئيل مشتي از خاك بود كه بويي همچون مشك ناب مي داد و آن را به رسول خدا (ص) داد و چنين گفت: «يا حبيب الله هذه تربة ولدك الحسين بن فاطمة و سيقتله اللعناء بارض كربلا.» يعني؛ اي حبيب خدا اين تربت فرزندت حسين پسر فاطمه است كه ملعونان او را در سرزمين كربلا مي كشند. رسول خدا (ص) به او فرمود: «حبيبي جبرئيل و هل تفلح امة تقتل فرخي و فرخ ابنتي؟» يعني؛ اي حبيب من جبرئيل! آيا امتي كه جوجه ي من و جوجه ي دخترم را بكشند رستگار خواهند شد؟

جبرئيل در پاسخ گفت: «لا، بل يضربهم الله بالاختلاف فتختلف قلوبهم و السنتهم آخر الدهر.» يعني؛ نه اي رسول خدا (ص)، بلكه خداوند آنها را دچار اختلاف در دل و زيان كند تا روز قيامت. [1] .

احمد بن حنبل در كتاب مسند و ابونعيم در دلائل النبوة و ابن كثير در كتاب البداية و النهاية و بسياري ديگر از علماي اهل سنت در كتابهاي خود با مختصر اختلافي از انس بن مالك روايت كرده اند كه فرشته ي باران از رسول خدا (ص) اجازه ي ورود گرفت و چون وارد شد رسول خدا (ص) به ام سلمه فرمود: «نگهبان درب اتاق باش كه كسي داخل نشود،» در اين وقت حسين بن علي رضي الله عنه آمد و شتاب كرد و داخل اتاق رسول خدا (ص) شد و بر دوش آن حضرت بالا رفت، فرشته باران به آن حضرت عرض كرد:


«او را دوست داري؟» حضرت فرمود: «آري،» فرشته گفت: «اما گروهي از امت تو او را مي كشند و اگر بخواهي سرزميني را كه در آن كشته مي شود به تو نشان دهم.» سپس دست خود را دراز كرد و خاك قرمزي را نشان آن حضرت داد و ام سلمه آن خاك را گرفت و نزد خود نگهداشت. [2] .

نظير همين حديث را حافظ نورالدين يكي از علماي اهل سنت از ابي طفيل روايت كرده است. [3] .


پاورقي

[1] مقتل خوارزمي، ج 1، ص 162.

[2] ملحقات احقاق الحق، ج 11، ص 408 - 403.

[3] ملحقات احقاق الحق، ج 11، ص 409.