بازگشت

روايتي از عايشه


ابن حجر هيتمي از علماء اهل سنت در كتاب الصواعق المحرقة روايت كرد كه رسول خدا (ص) غرفه اي داشت كه پله هاي آن از اتاق عايشه مي گذشت و هرگاه مي خواست جبرئيل را ديدار كند به آنجا مي رفت. پس هنگامي به آنجا رفت و به عايشه فرمود: «كسي به آنجا نرود.» در اين ميان حسين (ع) آمد و به آنجا رفت و عايشه از آمدن او مطلع نشد.

جبرئيل كه او را ديد پرسيد: «اين كودك كيست؟» رسول خدا (ص) فرمود: «اين پسرم است.» سپس او را در برگرفته و بر زانوي خود نشانيد، جبرئيل (ع) كه آن منظره را ديد گفت: «ستقتله امتك.» يعني؛ امت تو در آينده او را مي كشند.

رسول خدا (ص) فرمود: «اين پسرم را؟»

جبرئيل گفت: «آري و اگر بخواهي تو را از سرزميني كه در آن كشته خواهد شد باخبر كنم.» در اين وقت جبرئيل به سرزمين «طف» در عراق اشاره كرد و مشتي خاك سرخ از آنجا برگرفت و به رسول خدا (ص) نشان داد و گفت: «هذه من تربة مصرعه» يعني؛ اين است قسمتي از خاك قتلگاه او. [1] .

از علماي شيعه نيز در كتاب امالي شيخ (ره) به سندش از عايشه روايت كرد كه رسول خدا (ص) حسين را بر زانوي خود نشانيد و شروع به بوسيدن او كرد، جبرئيل كه حاضر بود گفت: «آيا اين پسر را دوست مي داري»؟ فرمودند: «آري،» جبرئيل گفت: «اما بدان كه امت تو او را مي كشند. [2] «

و به همين مضمون روايات زياد ديگري از عايشه نقل شده كه در ملحقات احقاق الحق آمده است. براي اطلاع بيشتر به آن جا مراجعه نماييد. [3] .

نظير اين روايت نيز از همسران ديگر آن حضرت مانند امامه و زينب دختر جحش


در همان كتاب روايت شده كه براي اطلاعات بيشتر مي توانيد به آن كتاب مراجعه كنيد. [4] .


پاورقي

[1] ملحقات احقاق الحق، ج 11، ص 389.

[2] بحارالانوار، ج 44، ص 230.

[3] ملحقات احقاق الحق، ج 11، ص 392 - 386.

[4] ملحقات احقاق الحق، ج 11، ص 396 - 393.