بازگشت

نقد و بررسي اين نظريه


به نظر ما بزرگترين ايراد و اشكال اين نظريه آن است كه قيام الهي و هدف ملكوتي امام (ع) را به رنگ يك قيام مادي و هدف دنيايي و حكومتي درآورده و راه پربركت و پرافتخار شهادت، و منطق ايثار جان در راه هدف را به روي مؤمنان بسته است، و دقيقا بر خلاف نظر خود امام حسين (ع) بوده است، زيرا امام حسين (ع)، طبق سخنان و نامه هايي كه از خود آن بزرگوار نقل كرديم، با اين حركت و قيام خود مي خواست به جهانيان بفهماند و ثابت كند و اين درس را به همه ي مسلمانان بدهد كه وظيفه ي يك مسلمان واقعي و به خصوص كسي كه رهبري ديني مردم را به عهده دارد آن است كه وقتي احساس كرد مقدسات اسلام و احكام الهي در خطر اضمحلال و نابودي قرار گرفته و زمام امور مسلمانان به دست شخص يا اشخاصي افتاده كه به هيچ يك از اصول اسلامي پاي بند نبوده و حتي در صدد از بين بردن و محو آنها هستند، و كار ظلم و تعدي و ناامني به جايي رسيده كه محترم ترين مسلمانها در مقدس ترين مكانها و در شريف ترين روزها امنيت جاني ندارد، و عده اي در صدد قتل او در آن مكان مقدس هستند (چنانچه خود آن حضرت در پاسخ كسي كه پرسيد چرا در اين موقع حساس و ايام حج از مكه خارج شديد فرمود: بني اميه مي خواستند مرا در حرم خدا بكشند. و امام به خاطر حرمت خانه ي خدا بيرون آمد، به شرحي كه پس از اين خواهد آمد.) و آن گاه كه گناه و فسق و فجور تا آنجا علني و شايع شود كه خليفه ي مسلمانان كه خود بايد حافظ اسلام و مجري قوانين مقدس آن باشد علنا و آشكارا ميخوارگي كند و با زنان مردم معاشقه نمايد و با محارم


خود زنا كند و بي مهابا و به جرم آنكه مردان الهي با حكومت غاصبانه و ظالمانه ي او بيعت نكرده اند دستور قتل آنها را صادر كند.) [1] و دهها كارهاي خلاف و شرم آور ديگري كه در صفحات قبل خوانده و يا بعدا در اعمال جنايت بار يزيد خواهيد خواند...».

وظيفه ي يك رهبر الهي و يك مسلمان واقعي در برخورد با چنين وضعي و چنين حكومتي، اظهار مخالفت علني و قيام در برابر ظلم و بيدادگري و فسق و فجور و خلافكاريهاي او است، «و لو بلغ ما بلغ» اگر چه در اين راه كشته شود و جان بر سر اين هدف بگذارد و به شهادت او منجر شود.

البته اگر اين هدف با تشكيل حكومت اسلامي و پيروزي نظامي به دست آيد و به وسيله ي سازماندهي نيرو و جنگ مسلحانه و شكست دشمن حاصل گردد بهتر و براي مردم نيز خوشحال كننده تر و در پيروزي سياسي حكومت اسلامي در جهان نيز مؤثرتر است.

اما اگر رهبر چنين قيام و نهضت مقدسي تشخيص داد كه ممكن است يا به احتمال قوي يا حتي بالاتر اطمينان پيدا كرد كه در اين راه كشته خواهد شد و از نظر نظامي پيروزي نخواهد داشت و توفيق تشكيل حكومت اسلامي را پيدا نخواهد كرد، اما براي او اين مطلب قطعي است كه براي جلوگيري از اين انحراف و خطري كه براي اسلام پيش آمده و اساس دين را تهديد مي كند راهي جز اين قيام و حركت در پيش نيست و بايد طبق وظيفه ي امر به معروف و نهي از منكر و همان كه پدر بزرگوارش اميرالمؤمنين (ع) فرموده بود: «و ما اخذ الله من العلماء ان لا يقاروا علي كظة ظالم و لا سغب مظلوم» [2] .

و همان كه فرمود: «من رأي سلطانا جائرا مستحلا لحرم الله ناكثا عهده مخالفا لسنة رسول الله، يعمل في عباد الله بالاثم و العدوان فلم يغير عليه بفعل و لا قول كان حقا علي الله ان يدخله مدخله» [3] يعني؛ هر كس كه حاكم ظالمي را ببيند كه حرام خدا را حلال كرده، پيمان الهي را شكسته، با سنت رسول خدا مخالفت مي كند، و با بندگان خدا با گناه و تجاوز عمل مي كند (و با اين حال) در برابر او هيچ اقدامي عملي يا لفظي انجام ندهد، بر=


خداست كه او را با سلطان ظالم يكجا وارد كند.

آيا چنين شخصيتي در چنين موقعيتي مي تواند شانه از زير بار اين مسئوليت خالي كند و به بهانه اينكه اگر من قيام كنم كشته خواهم شد وظيفه ي خود را انجام ندهد؟

مگر خود آن حضرت در برابر لشكر حر بن يزيد رياحي در مورد وضع مردم آن زمان و حكومت يزيد نفرمود: «... الا ترون الي الحق لا يعمل به و الي الباطل لا ينتاهي عنه؟ ليرغب المؤمن في لقاء ربه حقا فأني لا أري الموت الا سعادة، و الحياة مع الظالمين الا برما» [4] يعني؛ آيا نمي بينيد كه به حق عمل نمي شود و از باطل جلوگيري نمي شود براستي كه شخص باايمان در چنين وضعي به حق و درستي مشتاق ديدار پروردگار خود مي شود كه من مرگ را در اين حال جز سعادت و خوشبختي نمي بينم، و زندگي با ستمگران را جز زندگي نكبت بار به حساب نمي آورم.

آيا هدف امام حسين (ع) از اين گونه سخنان پرمعني و متقن - كه خود سخن گواه صدقي بر اطمينان صدور آن از معصوم است - روشن نمي شود؟

ما عقيده داريم و شواهد و مدارك زيادي هم از احاديث و روايات و تحليلهاي تاريخي و گفتار نويسندگان در دست است كه گذشته از آنكه اين كشته شدن و شهادت ضرري به اين قيام مقدس وارد نكرد بلكه همين شهادت و قيام خونين هدف امام حسين (ع) را به نحو احسن تأمين كرد، و سبب شد تا مردم به خود آيند و بيدار شوند و متوجه گردند كه در چه حكومتي زندگي مي كنند و چه حاكماني بر آنها حكومت مي كنند، كه براي مطامع و شهوات و حفظ رياست خود از هيچ جنايتي دريغ ندارند و حاضرند بهترين انسانهاي روي زمين را با آن وضع فجيع به قتل رسانده و فرزندان پيغمبر را به اسارت برده و هزاران جنايت ديگر را انجام دهند؛ و همين بيداري در طول تاريخ موجب ريشه كن كردن آن حكومت و حكومتهاي غاصب ديگر تاريخ اسلام گردد.

همچنين روايات و دستورات و تأكيدات پيشوايان دين در تعزيه داري و ذكر مصايب امام حسين (ع) نيز براي همين است كه اين مكتب و اين هدف، يعني قيام در برابر ستمكاران و فاسقان و آنها كه در صدد براندازي دين هستند، زنده بماند و راهنما و راهگشاي دينداران در طول تاريخ باشد و حتي از اين نيز بالاتر ما معتقديم كه اگر آن


قيام مقدس و خونين با همان وضعي كه اتفاق افتاد نبود و آن وقايع جانگداز اتفاق نمي افتاد بني اميه و يزيد و خاندان ننگينش اثري از اسلام به جاي نمي گذاردند، و همه را از بين مي بردند.

به گفته ي آن عالم بزرگوار: «و لو لا نهضة الحسين (ع) و اصحابه يوم الطف لما قام للاسلام عمود و لا اخضر له عود و لاماته ابوسفيان و ابناء معاوية و يزيد في مهده و لدفنوه في اول عهده في لحده...

فالمسلمون جميعا بل و الاسلام من ساعة قيامه الي قيام الساعة رهين شكر للحسين (ع) و أصحابه علي ذلك الموقف الذي اقل ما يقال فيه:



لقد وقفوا في ذلك اليوم موقفا

الي الحشر لا يزداد الا معاليا [5] يا به گفته ي آن دانشمند اهل سنت كه مي گويد: «ان الحسين فدي دين جده بنفسه و اهله و ولده و ما تزلزلت اركان دولة بني امية الا بقتل الحسين» [6] يعني؛ براستي كه امام حسين (ع) خود و خاندانش و فرزندانش را فداي دين جدش كرد و اركان دولت بني اميه متزلزل نشد جز با شهادت امام حسين (ع).

همه ي اشتباهاتي كه متأسفانه امثال اين نويسنده مرتكب شده اند اين است كه همه ي پيروزيها و شكستها و همه ي خدمتها و خيانتها و همه ي موفقيتها و ناموفقيتها را با معيارهاي مادي و عينكهاي ظاهري نگاه كرده و اساسا عامل شهادت و ايثار جان در راه خدا و به قول امروزي ها پيروزي خون بر شمشير را به حساب نياورده و تحت بررسي و تحليل قرار نداده اند، و نخواسته يا نتوانسته اند شهادت را پيروزي به حساب آورده، يا عامل خدمت به هدايت جوامع بشري بدانند. در صورتي كه اين اشتباه بزرگي است كه بايد از اذهان دور شود.مرحوم علامه ي شهيد مطهري در اينجا گفتاري دارد و پس از يك تحليل و بررسي درباره ي ارزش و مقام مردان بزرگي كه با مال و علم و خون خود در طول تاريخ به بشريت


خدمت كرده اند و پس از مقايسه ي آنها با يكديگر و اينكه كدام يك از آنها بيشتر خدمت كرده اند مي نويسد:

«شايد خيال كنيد علماء يا مخترعين و مكتشفين و ثروتمندان بيشتر به بشر خدمت كرده اند، خير، هيچ كس به اندازه ي شهداء به بشريت خدمت نكرده است، چون آنها هستند كه راه را براي ديگران باز مي كنند و براي بشر آزادي را به هديه مي آورند، آنها هستند كه براي بشر محيط عدالت به وجود مي آورند كه دانشمند به كار دانش خود مشغول باشد، مخترع با خيال راحت به كار اختراع خودش مشغول باشد، تاجر تجارت بكند، محصل درس بخواند و هر كسي كار خودش را انجام دهد. اوست كه محيط را براي ديگران به وجود مي آورد. مثل آنها مثل چراغ و مثل برق است. اگر چراغ يا برق نباشد ما و شما چكار مي توانيم انجام دهيم؟

قرآن كريم پيغمبر را تشبيه به يك چراغ مي كند، بايد چراغ باشد تا ظلمتها از ميان برود و هر كسي بتواند به كار خودش مشغول باشد. چقدر عالي گفته است اين شاعره ي زمان ما پروين اعتصامي - خدايش بيامرزد - از زبان شاهدي و شمعي مي گويد: يك شاهد، يك محبوب، يك زيباروي مورد توجه، يك شب تا صبح در كنار شمعي نشست، هنرنماييها كرد، گلدوزيها كرد، صنعتي به خرج داد، همين كه از كارهايش فارغ شد، رو كرد به شمع و گفت؛ نمي داني من ديشب چه كارها كردم.



شاهدي گفت به شمعي كامشب

در و ديوار مزين كردم



ديشب از شوق نخفتم يكدم

دوختم جامه و بر تن كردم



كس ندانست چه سحرآميزي

به پرند از نخ و سوزن كردم



تو بگرد هنر من نرسي

زانكه من بذل سر و تن كردم



يعني براي سر و تن خودم هنر بذل كردم. شمع هم به او جواب داد:



شمع خنديد كه بس تيره شدم

تا ز تاريكيت ايمن كردم



پي پيوند گهرهاي تو بس

گهر اشك به دامن كردم



تو مي گويي كه من تا صبح گوهرها را به هم دوختم، ولي اين گوهر اشك من بود كه تا صبح ريخت تا تو توانستي آن گوهرها را در يك رشته بكشي و به گردن خود بيندازي.



خرمن عمر من ار سوخته شد

حاصل شوق تو خرمن كردم



من آن كسي هستم كه تا صبح سوختم تا تو به هدف و مقصدت رسيدي، بعد مي گويد:




كارهايي كه شمردي بر من

تو نكردي، همه را من كردم [7] .



ابن سينا قانون ننوشت، محمد بن زكريا الحاوي ننوشت، سعدي ذوق خودش را در بوستان و گلستان نشان نداد، مولوي نيز همين طور، مگر از پرتو شهداء؛ از آنهايي كه تمدن عظيم اسلامي را پايه گذاري كردند و موانع را از سر راه بشريت برداشتند؛ از آنهايي كه مثل شعله هايي در تاريكيها درخشيدند و جان خودشان را فدا كردند؛ از آنهايي كه سراسر وجودشان حماسه ي الهي بود، سراسر وجودشان حق خواهي و حق پرستي بود، آنهايي كه پرچم توحيد را در دنيا به اهتزاز درآوردند و مستقر كردند؛ آنهايي كه منادي عدالت بودند، منادي حريت و آزادي بودند. ما و شما كه اينجا نشسته ايم مديون قطرات خون آنها هستيم و مديون حماسه هاي آنها هستيم. حسين بن علي سراسر وجودش حماسه بود. [8] .

و ظاهرا اثبات اين مطلب با كتابها و مقالات زيادي كه در اين باره نوشته شده و احاديث و رواياتي كه برخي از آنها قبلا گذشت و برخي را هم در خلال بحثهاي آينده خواهيم خواند بيش از اين نياز به بحث ندارد.


پاورقي

[1] در صفحات قبل خوانديد که امام حسين (ع) در برخوردي که با وليد (فرماندار مدينه) داشت به او گفت: «... و يزيد رجل فاسق، شارب الخمر، قاتل النفس المحرمة، معلن بالفسق».

[2] نهج‏البلاغه، خطبه‏ي شقشقيه، که خود اين خطبه با ترجمه‏اش قبلا گذشت.

[3] تاريخ طبري، ج 6، ص 229 و کامل، ابن‏اثير، ج 4، ص 21.

[4] بحارالانوار، ج 44، ص 381 و تحف العقول، ص 176.

[5] جنة الماوي، ص 208 - يعني اگر نبود قيام حسين و يارانش در کربلا هيچ‏گاه در اسلام ستوني بر پا نمي‏شد و درختي سبز نمي‏شد، و حتما ابوسفيان و فرزندان معاويه و يزيد اسلام را در گهواره خفه کرده و در همان آغاز ظهورش آن را در گور دفن مي‏کردند.



از اين رو است که اسلام و مسلمانان همگي از روز قيام آن تا روز قيامت مرهون سپاس از امام حسين (ع) و ياران او در آن روز هستند، و کمتر چيزي که مي‏توان درباره‏ي آنها گفت اينکه بگوييم: به راستي در آن روز حرکتي کردند که تا روز قيامت جز به عظمت نمي‏توان از آن ياد کرد.

[6] اهل البيت، ص 502 و 503.

[7] ديوان پروين اعتصامي، چاپ هفتم، ص 163.

[8] حماسه‏ي حسيني، ج 1، ص 147 - 145.