نظرخواهي وليد از مروان بن حكم
مروان بن حكم يكي از بزرگان بني اميه و سرشناسان و ريش سفيدان آنها بود كه در كارها مورد مشورت ايشان قرار مي گرفت، و كسي بود كه پس از معاويه خود را از يزيد و ديگران شايسته تر به خلافت مي دانست و همان گونه كه مي دانيم پس از گذشت چند سال از اين ماجرا - يعني در سال شصت و پنج - مردم شام با او بيعت كردند و او به خلافت رسيد و پس از او پسرش عبدالملك خليفه شد و پس از وي نيز فرزندانش سالها خلافت كردند و به خلفاي بني مروان معروف شدند. مروان قبلا نيز از طرف معاويه چند سال در مدينه فرماندار و حاكم آن شهر بود و سپس معاويه او را عزل كرد و به جاي او وليد بن عتبه را به حكومت منصوب داشت؛ و به اين دليل از معاويه دلخور و گله مند بود. به هر صورت وليد بن عتبه مروان را طلبيد و درباره ي دستور يزيد با او مشورت و نظرخواهي كرد، و مروان نظر داد كه هم اكنون پيش از آنكه خبر مرگ معاويه پراكنده شود و به اطلاع حسين بن علي و عبدالله بن زبير برسد آن دو را احضار كن و در همين مجلس از آنها براي يزيد بيعت بگير زيرا اگر آنها از مرگ معاويه باخبر شوند حاضر نيستند با يزيد بيعت كنند و كار تو با ايشان بالا خواهد گرفت؛ در حالي كه من مي دانم كه حسين بن علي كسي نيست كه با يزيد بيعت كند و اطاعت او را بر خود لازم نمي داند به خدا سوگند اگر من به جاي تو بودم دست از حسين برنمي داشتم تا گردن او را بزنم و هر چه بادا باد!
وليد از اين حرف برآشفت و گفت: «كاش وليد به دنيا نيامده باشد كه چنين روزي را ببيند!»
مروان به صورت تمسخر به او گفت: «از سخن من ناراحت نشو كه خاندان ابوتراب از دير زمان با ما دشمن بوده و پيوسته هم چنين خواهند بود؛ و هم آنها هستند كه عثمان را كشتند و به جنگ معاويه رفتند.»
وليد او را از ادامه ي سخن بازداشته و گفت: «درباره ي فرزند فاطمه كه بازمانده ي خاندان نبوت است به نيكي سخن گوي!» [1] .
و بالاخره پس از گفتگوهايي كه كردند تصميم گرفتند در همان لحظه كه نيمه هاي شب بود حسين بن علي و عبدالله بن زبير را احضار كرده و با آنها درباره ي بيعت با يزيد گفتگو كنند.
پاورقي
[1] برخي از نويسندگان احتمال دادهاند که رأي مروان بن حکم و نظر دادن او به سختگيري و قتل امام حسين (ع) در صورت امتناع از بيعت چند جهت داشته است:
الف) از روزي که معاويه مروان را از حکومت مدينه عزل کرده بود و به جاي او وليد را به حکومت آن شهر نصب کرده بود مروان به سختي مکدر شده و درصدد بود تا ضعف وليد و ناتواني او را از اداره حکومت و سستي او را در انجام دستورات مرکز به يزيد بنماياند تا شايد دوباره او را به حکومت مدينه منصوب کند.
ب) مروان از اينکه معاويه او را با آن سابقه و شخصيت و سالمندي در بنياميه به وليعهدي خود منصوب نکرد و يزيد بيتجربه و جوان و مشهور به فسق را به خلافت برگزيده بود ناراحت بود و ميخواست دست يزيد را با خون امام حسين (ع) آلوده نموده و در نتيجه او را بدنام کرده و وسيله نابودي و زوال سلطنت بنياميه و تشکيل حکومت بنيمروان را فراهم سازد.
ج) دشمني و عداوت او ذاتي بود، و اين عداوت مروان با امام حسين (ع) و فرزندان رسول خدا (ص) نمونهاش در داستان امام حسن (ع) نيز از او آشکار گرديد.