بازگشت

وصيت معاويه به يزيد هنگام مرگ طبق نقل طبري و ديگران


ابن اثير و طبري در تاريخ خود نقل كرده اند كه چون هنگام مرگ معاويه فرارسيد پسرش يزيد را طلبيد و به او چنين گفت: «اي پسرم من براستي سختي ها و پستي و بلندي ها را براي تو هموار كرده و كارها را براي تو آماده ساخته ام و دشمنان را برايت رام، و گروههاي عرب را براي تو خاضع و آنچه را هيچ كس براي ديگري جمع آوري نمي كند گرد آوردم، اينك تو نگران اهل حجاز باش كه آنها اصل و ريشه ي تو هستند، و هر كس از ايشان بر تو درآمد او را اكرام كن و هر كس از ايشان غايب و پنهان بود از او احوالپرسي كن.

به خصوص در مورد مردم عراق بنگر كه اگر هر روز از تو خواستند كه فرمانداري را


عزل كني حتما اين كار را بكن، زيرا عزل يك فرماندار آسانتر است از اينكه صد هزار شمشير بر روي تو كشيده شود، و درباره ي مردم شام نيز بنگر كه اينها بايد پشتوانه و ذخيره ي تو باشند كه اگر از دشمن خود چيزي مشاهده كردي آنها را به كمك گيري، و چون بهره ي خود را از ايشان گرفتي مردم شام را به شهرهاي خود بازگردان كه اگر اينها در غير از شهرهاي خود اقامت گزينند اخلاقشان دگرگون شود.

براستي كه من از كسي بيمناك نيستم كه با تو در امر خلافت به نزاع برخيزد جز از چهار نفر: حسين بن علي، عبدالله بن عمر، عبدالله بن زبير، عبدالرحمن بن ابي بكر، اما عبدالله بن عمر كه او مردي است كه عبادت او را سرگرم و آرام ساخته و چون همه با تو بيعت كنند او نيز با تو بيعت خواهد كرد، و اما حسين بن علي مردي است سبكبار و مردم عراق هيچ گاه او را رها نخواهند كرد تا او را به قيام وادارند، و اگر قيام كرد و تو بر وي چيره شدي از او درگذر، كه او را رحمي نزديك و حقي بزرگ و خويشي نزديك با محمد (ص) است، و اما پسر ابوبكر كه او اگر ديد يارانش كاري كردند او هم آن كار را خواهد كرد و اندوهي ندارد جز در زنان و لهو و لعب، و اما آن كس كه همانند شير براي تو كمين كند و همانند روباه با تو فريبكاري كند كه اگر فرصتي به دست آورد حمله كند او پسر زبير است، و اگر چنين كاري كرد و تو بر وي چيره شدي او را تكه تكه كن و خون مردم او را هر چه مي تواني بريز.» [1] .

اين بود متن وصيت نامه كه تاريخ نويسان مزبور نقل كرده اند ولي همان گونه كه برخي از اهل نظر و تحقيق گفته اند شواهدي در خود اين وصيت نامه هست كه نشانگر ساختگي و جعل آن مي باشد و هدف آنها كه اين وصيت نامه را ساخته و پرداخته اند اثبات حلم و بردباري معاويه و دستور احسان و نيكي درباره ي دودمان رسول خدا (ص) و مردم حجاز بوده است تا بدين وسيله بار جنايات يزيد را از دوش معاويه و خاندان ننگينش بردارند. نمونه هاي ديگري نيز از اين روايات ساختگي در كتابهاي ديگر نقل شده است كه مجال نقل آنها در اينجا نيست. [2] .


1. در اين وصيت نامه نام محمد بن ابي بكر آمده با اينكه همان گونه كه قبل از اين خوانديد محمد بن ابي بكر سالها بود كه به توطئه همين معاويه رخت از جهان بربسته و از ميان رفته بود؛

2. مورخين و از آن جمله همين طبري و ابن اثير كه اين وصيت نامه را نقل كرده اند نوشته اند كه يزيد هنگام مرگ پدرش معاويه در شام نبود و در جايي به نام «حوارين» به سر مي برد، و خبر بيماري يا مرگ پدرش را در آنجا به او دادند و او را به شام احضار كردند با اينكه در صدر اين وصيت نامه بود كه هنگام مرگ يزيد را طلبيد و اين وصيت را به او كرد از همين رو ابن اثير در پايان وصيت نامه گفته: برخي گفته اند معاويه اين وصيت نامه را به دو تن از نزديكانش به نام ضحاك بن قيس و مسلم بن عقبه سپرد تا آن را به يزيد برسانند؛

3. اين نقل كه درباره ي مردم حجاز به نيكي سفارش مي كند منافات دارد با نقلهاي ديگري كه مورخين ذكر كرده اند كه به يزيد گفت مردم مدينه بالاخره روزي بر ضد تو قيام خواهند كرد و اگر چنين كردند مسلم بن عقبه را كه مردي است مورد اعتماد براي دفع آنها گسيل دار؛ [3] و همان گونه كه مي دانيم و در جاي خود خواهيد خواند مسلم بن عقبه مردي خونخوار و جلادي معروف بود كه پس از شهادت امام حسين (ع) و قيام


مردم مدينه در ماجراي حره، يزيد بن معاويه او را براي سركوبي مردم آن شهر فرستاد و آن جنايتكار خونخوار جناياتي در آن شهر و در كنار قبر پيغمبر خدا انجام داد كه قلم از شرح و نقل آن شرم دارد.

4. اين وصيت نامه كه در آن درباره ي مردم عراق سفارش مي كند كه اگر هر روز از تو عزل فرمانداري را خواستند از آنها بپذير و اين كار را انجام ده، منافات دارد با نقل ديگري كه معاويه به او سفارش كرد كه عبيدالله بن زياد را به فرمانداري عراق منصوب دار [4] و همان گونه كه مي دانيم و خواهيد خواند او نيز همانند ساير كارگزاران دستگاه بني اميه مردي بود سفاك و خونخوار و جناياتي كه او در واقعه ي كربلا و شهادت امام حسين (ع) نسبت به آن حضرت و خاندان مظلومش انجام داد روي تاريخ را سياه كرده و او را ملعون و منفور همه ي ملل جهان و دوست و دشمن كرده است؛

5. و بالاخره اين وصيت نامه با عمل خود معاويه نيز منافات دارد، زيرا طبق اين وصيت نامه به پسرش يزيد سفارش مي كند كه اگر حسين (ع) روزي در برابر تو قيام كرد و تو بر او پيروز شدي با او به نيكي رفتار كن و از او درگذر كه او را رحمي نزديك و حقي بزرگ است، با اينكه خود معاويه نسبت به امام حسن (ع) برادر آن حضرت كه همه ي آن خصوصيات در آن حضرت نيز وجود داشت چنين نكرد، با اينكه امام حسن (ع) دست از خلافت كشيد و صلح كرده بود و در مدينه و دور از دستگاه خلافت رحل اقامت افكنده و به عبادت و كارهاي شخصي خود قناعت كرده بود، نقشه ي قتل آن حضرت را كشيد و به شرحي كه در جلد دوم زندگاني آن حضرت نوشته ايم به وسيله ي همسر آن حضرت يعني جعده او را مسموم كرد و به شهادت رساند. مگر امام حسن (ع) اين رحم نزديك و حق بزرگ و قرابت با رسول خدا (ص) را نداشت! يا همين معاويه نسبت به خود امام حسين (ع) در سفري كه به حجاز و مكه و مدينه كرد آن جسارتها را نكرد و همان گونه كه در صفحات قبل خوانديد به منظور بيعت گرفتن براي يزيد دستور نداد آن حضرت را بنشانند و دو نفر با شمشيرهاي برهنه بالاي سر آن حضرت بايستند و اگر كلمه اي بر خلافت سخنان او بر زبان جاري كرد فورا گردن آن حضرت را بزنند.

مگر همين معاويه نبود كه مردان بزرگي همچون حجر بن عدي و يارانش و رشيد هجري و ديگران را به خاطر مخالفت آنها با حكومت وي با آن وضع فجيع به قتل رسانده و شهيد كرد؟


روي همرفته شواهد كذب و دروغ در اين نقل بسيار است و همان گونه كه گفتيم به نظر مي رسد دروغ پردازان دستگاه بني اميه تلاش كرده اند تا براي سر سلسله ي اين دودمان ننگين و جنايتكار، آبرويي تحصيل كنند و قدري از بار جنايات او بكاهند و آن را به دوش پسر بي آبرويش، يزيد بگذارند و چنين وانمود كنند كه خود معاويه نيز با جنايات تكان دهنده ي يزيد كه نسبت به همه ي مقدسات اسلام انجام داد مخالف بوده است و اين كارها بر خلاف دستور او انجام شده است.



پاورقي

[1] کامل ابن‏اثير، ج 4، ص 6؛ تاريخ طبري، ج 6 ص 179.

[2] و از آن جمله است روايتي که در مقتل خوارزمي (ج 1، ص 173) به سندش از معاويه نقل کرد که به پسرش يزيد گفت: فقد حدثني ابن‏عباس فقال: حضرت رسول الله صلي الله عليه و آله عند وفآته و هو يجود بنفسه و قد ضم السحين الي صدره و هو يقول: هذا من أطائب ارومتي، و أبرار عترتي و خيار ذريتي، لا بارک الله فيمن لم يحفظه من بعدي قال ابن‏عباس: ثم اغمي علي رسول الله ثم افاق فقال: يا حسين ان لي و لقاتلک يوم القيامة مقاما بين يدي ربي و خصومة و قد طابت نفسي اذ جعلني الله خصما لمن قاتلک يوم القيامة؛ يا بني فهذا حديث ابن‏عباس و أنا احدثک عن رسول الله صلي الله عليه و اله و سلم قال: أتاني يوما حبيبي جبرئيل فقال: يا محمد ان امتک تقتل ابنک حسينا و قاتله لعين هذه الامة، و لقد لعن النبي صلي الله عليه و اله قاتل حسين مرارا، فانظر يا بني، ثم انظر أن تتعرض له بأذي فانه مزاج ماء رسول الله و حقه و الله يا بني عظيم، و قد رأيتني کيف کنت احتمله في حياتي و اضع له رقبتي، و هو يجبهني بالکلام القبيح الذي يوجع قلبي فلا اجيبه و لا اقدر له علي حيلة لأنه بقية أهل الله بأرضه في يومه هذا و قد أعذر من انذر، ثم أقبل معاوية علي الضحاک بن قيس الفهري و مسلم بن عقبة المري و هما من أعظم قواده و هما اللذان کانا يأخذان البيعة ليزيد فقال لهما: اشهدا علي مقالتي هذه فوالله لو فعل بي الحسين و فعل لاحتملته، و لم يکن الله تعالي يسألني عن دمه أفهمت عني يا بني ما اوصيتک به؟ قال: قد فهمت يا أميرالمؤمنين.»

که همان‏گونه که گفته شد شواهد کذب و جعل در آن زياد است، و با روايات گذشته و عمل خود معاويه با امام حسن (ع) و با آن حضرت در هنگام ورود به شهر مدينه و اهانت و آزار او از آن بزرگوار و تهديد او به قتل و اجبار آن حضرت به آمدن در پاي منبر و نشستن در زير شمشير جلادان او و غيره که در صفحات قبل از اين خوانديد قابل جمع و توجيه نيست، و مسلما به دست مزدوران بني‏اميه و بني‏عباس ساخته شده تا از جرم آنها قدري بکاهند.

[3] حياة الامام الحسين (ع)، ج 2، ص 237.

[4] حياة الامام الحسين (ع)، ج 2، ص 238.