بازگشت

مرگ معاويه


طبري و ديگران در حوادث سال شصت هجري نوشته اند در ماه رجب اين سال مرگ معاويه اتفاق افتاد. او پس از آنكه نوزده سال و چند ماه خلافت كرد در سن 75 سالگي يا بيشتر مرگش فرارسيد و چنانچه در پاره اي از تواريخ نقل شده در هنگام مرگ بسيار نگران حال خود و اعمالي بود كه در زندگي انجام داده بود و از آن جمله كشتن حجر بن عدي كه به دستور او انجام شده بود پشيمان و بيمناك بود و پيوسته مي گفت: «ويلي منك يا حجر! ان لي مع ابن عدي ليوما طويلا.» يعني؛ واي بر من از انتقام تو اي حجر! براستي كه مرا (در پيشگاه حكم عدل الهي) با پسر عدي (يعني حجر بن عدي) روزي طولاني و دراز خواهد بود. [1] .

برطبق نقل ابن اثير در كتاب كامل التواريخ وصيت كرد نصف مال او را پس از مرگش به بيت المال بازگردانند به اين اميد كه آن نصف ديگر پاك شود! [2] .

و نيز نقل مي كنند كه معاويه در هنگام مرگ گفت: «رسول خدا (ص) پيراهني به من داد كه من آن را نگهداري كرده ام و همچنين روزي آن حضرت ناخن مي گرفت و من


ريزه هايي از سر ناخن او را جمع كرده ام كه پس از مرگ من آن پيراهن را به من بپوشانيد و آن ناخنها را بساييد و در چشم و دهان من بريزيد شايد خدا به بركت آنها به من رحم كند. [3] .

صرفنظر از آنكه اين نقلها و روايات سند معتبري ندارد، بر فرض صحت اين حديث جاي اين سؤال نيز هست كه آيا پيراهني را كه رسول خدا زماني به معاويه داده بود يا مختصر گرد ناخن آن حضرت مي تواند رحمت خداي بزرگ را در برابر آن همه جنايات و قتل و غارتها نسبت به كسي جلب كند و سبب رفع عذاب الهي گردد؟

و جالب اين است كه اين پشيمانيها و نگرانيها در هنگام مرگ براي همه ي ستمگران و جنايتكاران تاريخ اسلام در روايات ديده مي شود، كه ما نمونه اش را در حالات عمرو بن عاص يكي از همين جنايتكاران و هم پالكيهاي معاويه و اظهار ندامت و توبه و پشيماني از گناهان و جنايات خود در هنگام مرگش را در جلد دوم زندگاني اميرالمؤمنين (ع) بيان كرديم، و از روي آيات كريمه قرآني و گفتار بزرگان اهل سنت نيز بي ثمر بودن و بي فايده بودن اين گونه توبه ها را در هنگام مرگ اثبات كرديم كه بهتر است براي اطلاعات بيشتر به آن مراجعه كنيد. [4] .


پاورقي

[1] الفتنة الکبري، ج 2، ص 245.

[2] کامل التواريخ، ج 4، ص 8.

[3] «ان رسول الله کساني قميصا و قلم اظفاره يوما فاخذت قلامته فجعلتها في قارورة فالبسوني ذلک القميص و اسحقوا تلک القلامة و ذروها في عيني و فمي فعسي الله ان يرحمني ببرکتها».

[4] تاريخ زندگاني اميرالمؤمنين (ع)، ج 2، ص 277.