بازگشت

امام كارواني را كه براي معاويه و دستگاه حكومتي مي رود مصادره مي كند


ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه خود مي نويسد كارواني مالي را از يمن براي معاويه مي بردند. عبور كاروان به مدينه افتاد، و امام حسين (ع) دستور داد آن اموال را گرفتند و ميان نيازمندان شيعه و برخي از خاندان خود تقسيم كرد. آن گاه نامه اي به معاويه مرقوم داشت به اين مضمون: «من الحسين بن علي الي معاوية بن أبي سفيان، اما بعد فان عيرا مرت بنا من اليمن تحمل مالا و حللا و عنبرا و طيبا اليك لتودعها خزائن دمشق و تعل بها بعد النهل بني أبيك، و اني احتجت اليها فاخذتها و السلام» [1] يعني؛ اين نامه اي است از


حسين بن علي به معاويه بن ابي سفيان؛ اما بعد، كارواني از يمن بر ما گذشت كه مال و جامه ها و عنبر و عطري را به سوي تو مي آورد تا در خزينه هاي دمشق بسپاري، و در آينده پسران پدرت و دودمانت يكي از پس ديگري از آنها استفاده كنند. من به آنها نيازمند بودم و آنها را گرفتم. و السلام

قبل از اينكه پاسخ معاويه را بشنويد توجه شما را در اين نامه به چند نكته جلب مي كنيم:

1. همان گونه كه در ذيل نامه ي قبلي تذكر داديم امام حسين (ع) حكومت معاويه را به رسميت نشناخته و او را زمامدار مسلمانان نمي داند و از اين رو بر خلاف ديگران كه در سخنراني ها و نامه نگاريها او را اميرالمؤمنين خطاب مي كردند از ذكر اين عنوان نادرست و ناحق خودداري مي كند؛

2. امام (ع) در اين نامه بي ديانتي و بي تقوايي معاويه را به رخ او و ديگران مي كشد و رسما به او مي نويسد كه تو اموال بيت المال را به جاي اينكه ميان صاحبان واقعي آن يعني عموم مسلمانان و مجاهدان در راه خدا تقسيم كني آنها را در خزينه هاي دمشق مي سپاري تا برادران و دودمانت از آن استفاده كنند. در صورتي كه صاحبان واقعي اين اموال مردم نيازمند و در صدر آنها مردم نيازمند مدينه و پيروان واقعي رسول خدا (ص) هستند؛

3. امام (ع) با اين عمل خود عدم مشروعيت خلافت معاويه و غاصبانه بودن حكومت او را به مردم نشان مي دهد و با عمل خود ثابت كرد كه معاويه حق حكومت و گرفتن ماليات و باج و خراج و مصرف آن را ندارد و اينها همه از حقوق حاكم حق است و حاكم حق، آن حضرت است و هم او است كه بايد اموال بيت المال را روي موازين اسلام در مصارف آن صرف كند، از اين رو معاويه در پاسخ نامه آن حضرت تلاش كرده است تا اثر اين عمل را از بين ببرد، و خود را اميرالمؤمنين و والي مسلمانان كه شايسته ي تصرف در اين اموال است بداند، ولي غافل از آنكه تبليغات معاويه و ادعاهاي او نمي تواند اثر عمل و گفتار امام (ع) را از ميان ببرد، و مسلمانان جهان در طول تاريخ عمل امام حسين (ع) و گفتار او را به عنوان يك معيار اسلامي و ملاك درستي و نادرستي كارها مي شناسند و گفتار و كردار معاويه را چيزي جز دروغ و فريب و تزوير نمي دانند. به هر ترتيب بد نيست پاسخ معاويه را نيز بشنويد كه مي نويسد: «من عبدالله معاوية أميرالمؤمنين الي الحسين بن علي سلام عليك، اما بعد فان كتابك ورد علي تذكر أن عيرا


مرت بك من اليمن تحمل مالا و حلالا و عنبرا و طيبا الي لاودعها خزائن دمشق و اعل بها بعد النهل بني أبي و أنك احتجت اليها فأخذتها، و لم تكن جديرا بأخذها اذ نسبتها الي لأن الوالي احق بالمال ثم عليه المخرج منه، و ايم الله لو تركت ذلك حتي صار الي لم ابخسك حظك منه ولكني قد ظننت يابن أخي ان في رأسك نزوة و بودي ان يكون ذلك في زماني، فأعرف لك قدرك و أتجاوز عن ذلك ولكني و الله أتخوف أن تبتلي بمن لا ينظرك فواق ناقة» و در پايان نيز اين اشعار را نوشت كه خلاصه اي از همان مضمون نامه است:



يا حسين بن علي ليس ما

جئت بالسائغ يوما في العمل



اخذك المال و لم تؤمر به

ان هذا من حسين لعجل



قد اجزناها و لم نغضب لها

و احتملنا من حسين ما فعل



يا حسين بن علي ذاالامل

لك بعدي و ثبة لا تحتمل



و بودي أنني شاهدها

فاليك منها بالخلق الاجل



انني ارهب ان تصلي بمن

عنده قد سبق السيف العذل [2]




پاورقي

[1] شرح ابن ابي‏الحديد، ج 4، ط قديم، ص 327.

[2] شرح ابن ابي‏الحديد، ج 4، ط قديم، ص 327؛ و خلاصه ترجمه پاسخ معاويه اين است: «نامه‏اي است از معاويه اميرالمؤمنين به حسين بن علي نامه‏ات رسيد که در آن نوشته بودي کارواني از يمن از مدينه عبور کرده که مالي را براي ما مي‏آورده و شما به آنها نياز داشته و ضبط کرده‏اي در صورتي که شايسته‏تر بودم چون اين اموال بايد به دست والي برسد و از دست او خارج شود و اگر گذاشته بودي تا به دست من برسد من بخل نداشتم که بهره‏ي شما را از آن بپردازم ولي گمان من آن است که در سر تو شور و حدتي است و دوست داشتم که اين ماجرا در زمان من بود که قدر تو را بدانم و از آن بگذرم ولي به خدا ترس آن را دارم که به کسي دچار شوي که به اندازه‏ي دوشيدن شتري هم به تو مهلت ندهد!».