بازگشت

استخدام شاعران و گويندگان


چنانچه مي دانيم در زمان جاهليت شاعران عرب در نظر مردم اهميت فراواني داشتند و گاه مي شد يك قصيده از يك شاعر معروف سبب جنگهاي چندين ساله و خونريزيهاي فراوان مي شد و بالعكس، گاه مي شد كه يك بيت آبروي يك قبيله را مي برد يا بالعكس موجب آبروي يك قوم و عشيره مي گرديد! چنانچه در تاريخ عرب نمونه هاي فراواني از اين قبيل ديده مي شود.

با ظهور اسلام و نزول قرآن و مبارزه با اين طرز تفكر جاهلانه و آياتي همانند آيه ي كريمه «و ما علمناه الشعر و ما ينبغي له...» يا آيه ي «الشعراء يتبعهم الغاوون...» و امثال آنها بازار شاعران تا حدود زيادي كساد شد، و ديگر قصايد عربي و اشعار شاعران عرب آن اهميت را نداشت و نمي توانست مانند گذشته كارساز باشد و ابزار كار سياستمداران و شيادان قرار گيرد.

اما با كمال تأسف به خاطر انحرافاتي كه در رهبري اسلام به وجود آمد و افراد بي دين و بي تقوايي همچون معاويه ها را بر سر كارها و استانداريها گماردند، اين فرهنگ عربي غلط نيز همانند بسياري از فرهنگ هاي غلط ديگر كه با زحمات طاقت فرساي رسول خدا (ص) از ميان رفته بود دوباره زنده شد و شاعران مزدور و حرفه اي وسيله اي براي انجام مقاصد سياست بازان و حكمرانان از خدا بي خبر گرديدند، و به صورت ابزاري در دست اينان قرار گرفتند. از جمله ي اين شاعران مزدور و دين فروش مي توان نام «عجاج» را برد كه در برابر دريافت مقداري درهم و دينار يا احيانا چند دست لباس و چند رأس اسب و شتر اشعار زير را درباره ي يزيد سرود:



اذا زلزل الاقدام لم تزلزل

عن دين موسي و الرسول المرسل



و كنت سيف الله لم يفلل

يفرع احيانا و حينا يختلي




كه با اين اشعار يزيد را با كمال بي شرمي در رديف مجاهدان راه اسلام و شمشيران از نيام كشيده ي خدايي و پويندگان راه پيامبران الهي همچون موسي (ع) و رسول خدا (ص) درآورده است.

و ديگري «مسكين دارمي» است كه معاويه به او دستور داد تا مردم را در حضور او به بيعت كردن با يزيد ترغيب كند، و او نيز هنگامي كه سعيد بن عاص و مروان بن حكم و عبدالله بن عامر و ديگر وجوه بني اميه كه در اين باره با او به مخالفت برخاسته و تمايلي به اين كار نداشتند و در مجلس معاويه حضور يافته بودند صداي خود را بلند كرده و گفت:



ان ادع مسكينا فاني ابن معشر

من الناس أحمي منهم و أذود



ألا ليت شعري ما يقول ابن عامر

و مروان أم ماذا يقول سعيد



بني خلفاء الله مهملا فانما

يبوبها الرحمان حيث يريد



اذا المنبر الغربي خلاه ربه

فان أميرالمؤمنين يزيد



علي الطائر الميمون و الجد صاعد

لكل أناس طائر و جدود



فلا ذلت أعلي الناس كعبا

ولم تزل وفود تساميها اليك وفود



و لا زال بيت الملك فوقك عاليا

تشيد أطناب له و عمود



قدور ابن حرب كالجوابي و تحتها

أثاف كأمثال الرئال ركود



و به پاداش اين خوش خدمتي و دروغ بافيها جايزه بسياري از معاويه و يزيد دريافت نمود. [1] .

و يكي ديگر از آنها «احوص» است كه گويند قصيده اي درباره ي يزيد سروده كه از آن قصيده اين دو بيت را ذكر مي كنيم:



ملك تدين له الملوك مبارك

كادت لهيبته الجبال تزول



يجبي له بلخ و دجلة كلها

و له الفرات و ما سقي و النيل [2] .




پاورقي

[1] اغاني ابوالفرج، ج 20، ص 212.

[2] حياة الامام الحسين بن علي (ع)، ج 2 ص 198.