بازگشت

يزيد هميشه مست شراب بود


اين مطلب نيز از نظر تاريخ و روايات مسلم است كه يكي از صفات بارز يزيد دائم الخمر بودن او بود تا به آنجا كه گفته اند سبب مرگ او افراط در آشاميدن شراب بوده است. [1] و گفته اند كه هيچ گاه كسي يزيد را در حال طبيعي ديدار نكرد و هرگاه او را ديدند مست شراب بود، و ما در زندگاني امام حسن (ع) نيز اشاره اي اجمالي به آن كرديم و از روي كتابهاي معتبر نزد اهل سنت شاهد بر اين مطلب آورديم كه از آن جمله مي نويسند:

«وقتي عبدالله بن حنظله پس از شهادت سيدالشهداء به شام رفت، در مراجعت به مدينه و قيام عليه حكومت بني اميه، يزيد را براي مردم مدينه اين گونه توصيف كرد: «و الله ما خرجنا علي يزيد حتي خفنا ان نرمي بالحجارة من السماء انه رجل ينكح الامهات و البنات و الاخوات، و يشرب الخمر و يدع الصلاة، و الله لو لم يكن معي أحد من الناس لا بليت لله فيه بلاء حسنا...» [2] يعني؛ به خدا سوگند ما بر يزيد خروج نكرديم جز آنكه ترسيديم (اگر خروج نكنيم) آسمان بر ما سنگ ببارد، او مردي است كه با مادر و دختران و خواهران خود ازدواج مي كند، شراب مي نوشد و نماز را ترك مي كند. به خدا سوگند اگر هيچ كس از مردم به همراه من نباشد من به تنهايي و به خوبي آزمايش الهي را استقبال مي كنم و به جنگ او مي روم.

و همراهان عبدالله نيز مي گفتند: «قدمنا من عند رجل ليس له دين يشرب الخمر و يعزف بالطنابير و يلعب بالكلاب.» يعني؛ ما از نزد مردي آمديم كه دين ندارد، شراب مي نوشد و طنبور مي نوازد، و سگ بازي مي كند.

منذر بن زبير درباره اش گفته: «... و الله انه ليشرب الخمر، و الله انه ليسكر حتي يدع


الصلاة.» [3] يعني؛ به خدا سوگند او شراب خوار است، و به خدا سوگند او چنان مست مي شود كه نماز را ترك مي كند.

اباعمر بن حفص درباره اش گفته: «و الله رأيت يزيد بن معاوية يترك الصلاة مسكرا...» [4] يعني؛ به خدا سوگند يزيد را ديدم كه نماز را به خاطر مستي ترك مي كرد.

و اين شعر نيز از يزيد نقل شده كه مي گفت:



دع المساجد للعباد يسكنها

و اجلس علي دكة الخمار و اسقينا [5] .



و هم او است كه وقتي پدرش معاويه او را براي فتح بلاد روم فرستاد به شهري به نام غذقذونه رسيد و يزيد در جايي به نام (دير مران) با لشكريانش منزل كرد و با زني به نام ام كلثوم، مشغول عياشي و خوشگذراني بود. و لشكريان در اثر بدي آب و هواي آنجا به آبله و تب مبتلا شده و مانند برگ خزان روي زمين مي افتادند و مي مردند، و هر چه به او اصرار كردند كه زودتر از آنجا كوچ كند و لشكر را از مرگ و مير و هلاكت نجات دهد در پاسخ اين اشعار را مي سرود:



ما ان ابالي بما لاقت جموعهم

بالغذقذونة من حمي و من موم



اذا اتكأت علي الأنماط في غرف

بدير مران عندي ام كلثوم



يعني؛ مرا چه باك كه تمام لشكريانم از مرض آبله و تب بميرند، در حالي كه من اكنون در (دير مران) بر متكاهايي از پر قو تكيه زده ام و ام كلثوم در كنار من است.

اين نيز اشعار كفرآميز او است كه شراب را تشبيه به خورشيد نموده و در تعريف شراب مي گويد:



شميسة كرم برجها قعر دنها

و مشرقها الساقي و مغربها فمي



اذا انزلت من دنها في زجاجة

حكت نفرا بين الحطيم و زمزم



فان حرمت يوما علي دين احمد

فخذها علي دين المسيح بن مريم



خورشيد من از انگور است كه برج آن ته خمره ي شراب مي باشد، از دست ساقي از مشرق طلوع نموده و به مغرب دهان من غروب مي كند، و چون از سبو در جام ريخته مي شود غلغل كردن و زير و رو شدن و پيدايش حباب آن حكايت از سر و صداي


حاجياني مي كند كه ميان ديوار كعبه و چاه زمزم به دعا و نيايش مشغولند، و اگر روزي شراب بر دين احمد حرام بود تو بر دين مسيح آن را برگير و بياشام. [6] .

مسعودي در مروج الذهب درباره ي يزيد مي گويد: «و كان يزيد صاحب طرب و جوارح و كلاب و قرود و فهود و منادمة علي الشراب و جلس ذات يوم علي شرابه و عن يمينه ابن زياد و ذلك بعد قتل الحسين فأقبل علي ساقيه فقال:



اسقني شربة تروي مشاشي

ثم صل فاسق مثلها ابن زياد



صاحب السر و الامانة عندي

و لتسديد مغنمي و جهادي



«ثم أمر المغنين فغنوا، و غلب علي أصحاب يزيد و عماله ما كان يفعله من الفسوق و في أيامه ظهر الغناء بمكة و المدينة و استعملت الملاهي و أظهر الناس شرب الشراب...» [7] .

و پس از نقل داستان ابوقيس كه ما قبلا ذكر كرديم و اشعاري از شعراي عرب در مذمت يزيد، مي گويد: «و لما شمل الناس جور يزيد و عمهم ظلمة و ما ظهر من فسقه من قتله ابن بنت رسول الله (ص) و أنصاره و ما ظهر من شرب الخمور و سيره سيرة فرعون بل كان فرعون أعدل منه في رعيته و أنصف لخاصته و عامته، أخرج أهل المدينة عامله...» [8] .

و نيز در جاي ديگر مي گويد: «و كان يسمي يزيد السكران الخمير» [9] .


و ابوالفرج در اغاني مي گويد: «از نديمان يزيد، اخطل شاعر مسيحي بود كه پيوسته با يزيد بود و شراب مي نوشيدند و استماع غناء مي كردند و هر گاه يزيد مي خواست به سفري برود او را با خود مي برد. و پس از هلاكت يزيد چون خلافت به عبدالملك مروان رسيد همين اخطل را به دربار خود خواند و مقرب درگاه او گرديد تا آنجا كه بدون اجازه وارد دربار عبدالملك مي شد و جبه ي خزي در تن داشت و در گردنش زنجيري از طلا بود و شراب از ريشش مي چكيد.» [10] .


پاورقي

[1] حياة الامام الحسين (ع)، ج 2، ص 184.

[2] تاريخ ابن‏عساکر، ج 7، ص 372، تاريخ الخلفاء سيوطي، ص 81.

[3] البداية و النهاية، ج 8، ص 216. کامل، ابن‏اثير، ج 4، ص 45.

[4] البداية و النهاية، ج 8 ص 216. کامل، ابن‏اثير، ج 4 ص 45.

[5] مسجدها را براي عابدان واگذار که در آن جاي گيرند، و بر دکان شراب‏فروشي بنشين و جامي بر ما بنوشان!.

[6] تتمة المنتهي، ص 43.

[7] مروج الذهب، ج 2، ص 94 - يعني يزيد مرد عياشي و حيوانات شکاري و سگان و بوزينگان مخصوص و يوزپلنگهاي شکاري و بزم شراب بود و روزي در همان بزم شراب خود نشسته بود و در کنارش پسر زياد بود، و اين ماجرا پس از شهادت امام حسين (ع) بود، پس رو به ساقي کرد و گفت: «جامي از شراب به من ده که ريشه‏ي جانم را سيراب کند و آن را وصل کن و جامي هم مانند آن به پسر زياد بده که او رازدار و امانت‏دار نزد من و محکم کننده‏ي پايه‏هاي حکومت و تلاش من است!» آن گاه دستور داد خوانندگان آوازخواني کنند.

فسق و فجور يزيد بر نزديکان و ياران و استانداران او هم سرايت و غلبه کرده بود و در روزگار او آوازه‏خوانيها نامشروع در مکه و مدينه ظاهر گرديده و بي‏بند و باري رواج يافت و مردم علنا شراب‏خواري مي‏کردند.

[8] يعني؛ و هنگامي که ستم يزيد و عمال او مردم را فراگرفت و ستمهاي او عمومي گرديد و فسق او در مورد قتل فرزند دختر رسول خدا (ص) و يارانش آشکار شد و شراب‏خوارگي و اعمال و روش فرعوني و بلکه بدتر از فرعوني او در مردم براي خاص و عام ظاهر گرديد، مردم مدينه عامل و فرماندار او را از آن شهر اخراج کردند.

[9] مروج الذهب، ج 2، ص 95.

[10] اغاني، ج 7، ص 170.