بازگشت

رباخواري معاويه


مالك و نسايي و ديگران در كتابهاي خود از طريق عطاء بن يسار روايت كرده اند: «ان معاوية باع سقاية من ذهب أو ورق بأكثر من وزنها، فقال له أبوالدرداء: سمعت رسول الله (ص) عن مثل هذا الا مثلا بمثل؟ فقال معاوية: ما أري به بأسا! فقال له أبوالدرداء: من يعذرني من معاوية؟ أنا أخبره عن رسول الله و هو يخبرني عن رأيه؟ لا اساكنك بأرض أنت بها، ثم قدم أبوالدرداء علي عمر بن الخطاب فذكر له ذالك فكتب عمر الي معاوية ان لا تبع ذلك الا مثلا بمثل وزنا بوزن.» [1] يعني؛ معاويه جامي طلايي يا نقره اي را به بيش از وزن آن فروخته بود و ابودرداء (يكي از اصحاب رسول خدا (ص)) به او گفت: من از رسول خدا شنيدم كه مي فرمود در امثال اين گونه معاملات بايد بدون كم و زياد در برابر هم باشد (و در صورت زيادتر ربا است)! معاويه گفت كه به نظر من در اين معامله اشكال و ايرادي نيست!

ابودرداء گفت: «كيست كه اين عذر معاويه را به من بفهماند! كه من از گفتار رسول خدا (ص) با او سخن مي گويم و او از رأي خود به من خبر مي دهد؟ و به اين ترتيب من


ديگر در سرزميني كه تو (مخاطب او معاويه است) در آن سكونت داري ساكن نخواهم شد.»

و به دنبال اين سخن ابودرداء نزد عمر بن خطاب آمد و جريان را به او گزارش داد و عمر براي معاويه نامه اي نوشت كه ديگر چنين معامله اي انجام ندهد.


پاورقي

[1] موطا مالک، ج 2، ص 59، سنن نسائي، ج 7، ص 279، سنن بيهقي، ج 5، ص 280، و نظير اين حديث از عبادة بن صامت و ديگران نيز با تفصيل بيشتري نقل شده است. الغدير، ج 10، ص 184 يا 684.