بازگشت

موضع امام حسين نسبت به صلح امام حسن


برخي از مورخين با توجه به پاره اي از روايات وارده كه پس از تحقيق و بررسي بي اعتباري آنها روشن گرديده گفته اند امام حسين (ع) از جمله كساني بود كه با پيمان


صلح برادرش امام مجتبي (ع) با معاويه سخت مخالف بود و مخالفت خود را نيز در چند جا اظهار كرد. از جمله رواياتي كه در اين باره بدان استشهاد كرده اند حديثي است كه ابن اثير در اسد الغابه و ديگران نقل كرده اند كه از جمله كساني كه مخالف صلح بود و از آن اكراه داشت حسين (ع) بود كه به برادر گفت: «انشدك الله أن تصدق أحدوثة معاوية و تكذب أحدوثة أبيك؟» يعني؛ تو را به خدا سوگند مي دهم از اينكه سخن معاويه را تصديق كرده و سخن حق پدرت را تكذيب كني؟

امام حسن در جوابش گفت: «اسكت أنا أعلم بهذا الامر منك» [1] يعني؛ آرام باش كه من به اين ماجرا داناتر از تو هستم!

از تاريخ ابن عساكر نيز گفت و گوي فوق با مختصر اختلافي نقل شده كه به دنبال آن گفته است هنگامي كه حسين (ع) خشم برادر و تصميم او را در انجام صلح ديد از مخالفت خود دست كشيد و آن را پذيرفت و به برادرش حسن (ع) گفت: «أنت اكبر ولد علي، و أنت خليفتي، و أمرنا لأمرك متبع فافعل ما بدالك.» [2] يعني؛ تو بزرگترين فرزندان علي هستي و خليفه ي بر ما هستي و ما فرمانبردار تو هستيم پس هر چه نظرت هست همان را انجام ده.

براي كسي كه اين دو امام بزرگوار را بدان گونه كه بوده اند، از نظر مقام و مرتبت و امامت و عصمت، شناخته باشد ترديدي در ساختگي و جعل اين گونه روايات به گونه اي كه نقل شده براي او باقي نمي ماند. زيرا با توجه به مقام عصمت اين دو بزرگوار، چنانچه از آيه ي تطهير استفاده مي شود، به شرحي كه قبلا گفته ايم، و با توجه به اينكه آن دو بزرگوار داراي مقام امامت و رهبري الهي و مفترض الطاعه بوده اند، و هر چه انجام مي دادند همان وظيفه ي الهي و بر طبق همان برنامه اي بوده است كه از طرف خداي تعالي براي آنها تعيين شده بود، و اين مطلبي بود كه خود آنان نيز مي دانستند و اطاعت آنها بر همه ي مسلمانان واجب و فرض بوده است، ديگر جايي براي اين گونه احاديث و بحثها باقي نمي ماند، و شاهد بر گفتار ما روايات ديگري است كه در مقابله با اين روايات معتبرتر، و با قواعد و مباني سازگارتر است كه از آن جمله:

1. روايت مشهوري به اين مضمون كه ائمه اطهار (ع) هر كاري مي كردند روي


دستور الهي بود، كه ما آن را با شرح و ترجمه اش در زندگاني امام حسن (ع) نقل كرده ايم؛ [3] .

2. روايتي كه درباره ي احترام و تعظيم فوق العاده امام حسين (ع) نسبت به برادرش امام مجتبي نقل شده و نيز امام باقر (ع) مي فرمايد: «ما تكلم الحسين بين يدي الحسن اعظاما له.» [4] يعني؛ حسين (ع) در پيش روي امام حسن (ع) سخني نمي گفت به خاطر احترام و بزرگداشت او؛

3. روايتي كه متن و تفصيل آن را در صفحات آينده خواهيد خواند كه در مجلسي كه معاويه امام حسن و امام حسين (ع) و جمعي از اصحاب اميرالمؤمنين را احضار كرد و از آنها بيعت گرفت هنگامي كه قيس بن سعد بيعت خواست، قيس به عنوان كسب تكليف نگاهي به امام حسين (ع) كرد تا آن حضرت به او دستوري بدهد، و امام حسين به او فرمود: «يا قيس انه امامي، يعني الحسن (ع)» [5] يعني؛ اي قيس او، يعني امام حسن (ع) امام و رهبر من است (و بايد بر طبق نظر او عمل كني).

4. همان گونه كه در كتاب زندگاني امام حسن (ع) ذكر كرده ايم شهادت آن حضرت (ع) در سال 49 يا 50 هجري اتفاق افتاد و پس از آن تا سال 60 هجري كه مرگ معاويه و نهضت كربلا اتفاق افتاد حدود ده سال يا بيشتر طول كشيد؛ كه در اين مدت با اينكه امام حسين (ع) به مقام رهبري و امامت رسيده بود و اطاعت ديگري بر او فرض و واجب نبود اما براي حفظ احترام قرارداد صلح برادر و امضاء آن، از هر گونه اقدام يا عملي كه مخالفت خود را با آن قرارداد آشكار كند خودداري فرمود. حتي در پاسخ برخي از شيعيان كه از آن حضرت تقاضاي قيام در برابر معاويه و جنگ با او را كردند دستور صبر و تقيه در برابر معاويه را مي داد، و به آنها مي نويسد ما با معاويه قراردادي داريم و به آن پايبند هستيم، و هر گاه معاويه از دنيا رفت آن گاه به وظيفه ي خود عمل خواهيم كرد. (به شرحي كه پس از اين خواهد آمد).

همان گونه كه در كتاب زندگاني امام حسن (ع) مشروحا بيان داشتيم با شرايط زماني، و عوام فريبي هاي معاويه، و عدم آمادگي مردم براي جنگ و احقاق حق، و هدر رفتن نيروها و خون فرزندان رسول خدا (ص) در صورت ادامه ي جنگ، و دلايل ديگر به


خوبي روشن مي شود كه اگر امام حسين (ع) هم به جاي برادرش امام حسن (ع) پس از شهادت پدر به مقام امامت و رهبري مي رسيد راهي جز صلح با معاويه و همان راهي را كه امام حسن (ع) پيمود در پيش نداشت و همان راه را مي پيمود؛ چنانچه اگر امام حسن (ع) هم پس از شهادت برادرش امام حسين (ع) به امامت مي رسيد و زمان مرگ معاويه و خلافت يزيد را درك مي كرد جز قيام و شهادت و همان راهي را كه امام حسين (ع) پيمود در پيش رو نداشت و همان راه را مي پيمود.

به گفته ي مرحوم شرف الدين، دانشمند بزرگ شيعي: «اين دو برادر - كه درود خدا بر آنان باد -» دو روي يك رسالت بودند كه وظيفه و كار هر يك در جاي خود و در اوضاع و احوال خاص خود هم از نظر اهميت و هم از نظر فداكاري درست معادل و هموزن ديگري بود.

حسن از جان خود دريغ نداشت و حسين در راه خدا از او باگذشت تر نبود. او جان خود را براي جهادي صامت و آرام نگاهداشت تا فرصت و وقت موعود فرارسيد، و شهادت كربلا پيش از آنكه حسيني باشد حسني بود.

از نظر خردمندان صاحب نظر، روز ساباط امام حسن به مفهوم فداكاري بسي آميخته تر است تا روز عاشوراي امام حسين زيرا امام حسن در آن روز در صحنه ي فداكاري، نقش يك قهرمان نستوه و پايدار را در چهره ي مظلومانه ي يك از پا نشسته ي مغلوب، ايفا كرد.

شهادت عاشورا به اين دليل در مرتبه ي نخست، حسني بود كه امام حسن (ع) شالوده ي آن را ريخته و وسايل آن را فراهم آورده بود.

پيروزي قاطع امام حسن (ع) متوقف بود بر اينكه با صبر و پايداري حكيمانه اش، حقيقت را بي پرده آشكار كند و در پرتو اين روشني بود كه امام حسين (ع) توانست به نصرت و پيروزي پرشكوه ابدي نايل آيد. تو گويي آن دو گوهر پاك بر اين خطمشي هم داستان شده بودند كه نقش صبر و پايداري حكيمانه از آن امام حسن (ع) باشد، و نقش شورشگري و قيام مردانه از آن امام حسين (ع)، تا از اين دو نقش، يك تاكتيك كامل با هدف و منظور واحدي به وجود آيد.»

مرحوم كاشف الغطاء روحاني عالم بزرگوار شيعه پس از ذكر شمه اي از جنايات معاويه كه در ايام خلافت ننگين خود انجام داده بود، مانند: كشتن صحابي جليل القدر


حجر بن عدي و همراهانش، به قتل رساندن صحابي بزرگوار عمرو بن حمق خزاعي، و به شهادت رساندن امام حسن (ع) به وسيله ي دختر اشعث بن قيس، و بالاخره اجبار مردم براي گرفتن بيعت براي فرزندش يزيد كه در فسق و فجور مشهور بود و هزاران جنايت ديگر مي گويد: «بنگر كه حسن (ع) با صلح خود چه بر سر معاويه آورد، و چگونه همه ي كوشش هاي او را بر باد داد، و پايه هاي افكار شوم او را درهم ريخت؛ تا آنجا كه حق آشكار، و باطل از ميان رفت.»

بدين ترتيب مي رسيم به آنجا كه صلح در چنين موقعيتي براي امام حسن (ع) واجب و لازم بود، همان گونه كه جنگ و قيام بر ضد يزيد در موقعيت برادرش حسين (ع) بر آن حضرت واجب و لازم بود. و اين به خاطر اختلاف موقعيت و زمان اين دو برادر بود.

اگر صلح حسن نبود كه معاويه را رسوا كرد، و اگر شهادت حسين نبود كه طومار زندگي ننگين يزيد را درهم پيچيد، و به سرعت دولت سفياني را منقرض كرد و اگر فداكاري اين دو سبط بزرگوار نبود تمام كوشش هاي آن دو، بر باد رفته، و آيين اسلام به آيين ابي سفيان تبديل مي شد. يعني آيين نيرنگ و فريب! آيين فسق و فجور! آيين ميخانه و شراب! آيين زنان هر جايي! آيين پلنگان و بوزينگان! آيين نابود كننده ي بندگان صالح خدا و شايستگان! [6] .



پاورقي

[1] اسد الغابة، ج 3، ص 20، کامل ابن‏اثير، ج 3، ص 405.

[2] نقل از تاريخ ابن‏عساکر، ج 4، ص 21.

[3] کتاب زندگاني امام حسن (ع)، بخش ششم.

[4] حياة الامام الحسن، ج 2، ص 252، به نقل از مناقب ابن‏شهرآشوب، ج 2، ص 143.

[5] بحارالانوار، ج 44، ص 61، و در صفحات آينده با تفصيل بيشتري خواهد آمد.

[6] مشروح اين دو مقاله در کتاب زندگاني امام حسن (ع)، ج 2 آمده است.

از تصادفهاي عجيب آنکه تنظيم اين قسمت از کتاب، مصادف شد با روزهاي اول و دوم پذيرش قطعنامه‏ي آتش‏بس شوراي امنيت، يعني قطعنامه‏ي معروف به 598 از طرف جمهوري اسلامي ايران که پس از حدود هشت سال جنگ خونين ميان ايران و عراق و تلفات و ضايعات بي‏شمار و به خاطر اتحاد دشمنان شرقي و غربي عليه نظام کشور و کمکهاي بي‏حساب نظامي و سياسي و مالي دشمنان اسلام به عراق، دولت جمهوري اسلامي ايران و رهبر کبير انقلاب اسلامي به اين نتيجه رسيدند که براي حفظ کيان اسلام و مملکت اسلامي بايد آتش‏بس را اگر چه تلخ است بپذيرند، و اين مطلب، يعني پذيرش آتش‏بس را، با وجود تلخي و مرارت آن در اعلاميه‏ها و بيانيه‏هاي مختلفي که صادر شد بوضوح بيان داشتند، و مردم کشور و بلکه بسياري از دانشمندان و زمامداران بي‏نظير دنيا و حتي طرفداران جمهوري اسلامي آن را اقدامي حکيمانه و شجاعانه توصيف کردند و دست‏اندرکاران نيز همگي اعتراف کردند که در اين مقطع با توجه به تبليغات وسيع دشمنان، که جمهوري اسلامي را جنگ‏طلب و دشمن متجاوز را صلح‏طلب معرفي کرده بودند، و با مجهز کردن عراق به انواع تجهيزات پيچيده و کشنده مانند بمبهاي شيميايي و سيانور و گازهاي سمي آن هم به طور وسيع و گسترده و جهات ديگر، هيچ راهي جز پذيرش آتش‏بس باقي نمانده بود. اگر چه براي برخي از جوانان پرشور و شهادت‏طلب و انقلابي که چندان خبري از اوضاع و احوال و مشکلات و مصايب نداشتند پذيرش آن بسيار دشوار و تلخ بود. خود ما که همه اين مسايل را از نزديک مشاهده و لمس مي‏کرديم، اقدام شجاعانه‏ي امام حسن (ع) را در آن مقطع زمان در برابر مشکلات و تبليغات وسيع معاويه و دشمنان به روشني براي ما مجسم مي‏سازد. و الحمد لله علي کل حال.