بازگشت

رواياتي ديگر از شدت علاقه ي رسول خدا به امام حسين


ترمذي در كتاب صحيح خود به سندش از ابن عباس روايت كرده كه: «رسول خدا (ص) حسين بن علي را بر شانه ي خود سوار كرده بود، مردي آن حضرت را ديد و رو به حسين (ع) كرد و گفت: «نعم المركب ركبت يا غلام!» يعني؛ اي پسرك خوب مركبي سوار شده اي!.

رسول خدا (ص) فرمود: «و نعم الراكب هو.» يعني؛ و او هم خوب سواري است. [1] .

ابوحامد غزالي در كتاب مكاشفة القلوب، و ديگران از عبدالله بن شداد نقل كرده اند


كه: «بينما رسول الله يصلي بالناس اذا جاءه الحسين فركب عنقه و هو ساجد فأطال السجود بالناس حتي ظنوا أنه قد حدث أمر، فلما قضي صلاته قالوا قد أطلت السجود يا رسول الله حتي ظننا أنه قد حدث أمر؟ فقال: ان ابني قد ارتحلني، فكرهت ان اعجله حتي يقضي حاجته.» [2] يعني؛ در حالي كه رسول خدا (ص) با مردم نماز مي گذارد حسين آمد و زماني كه آن حضرت در سجده بود بر گردن رسول خدا (ص) سوار شد. آن حضرت سجده را آنقدر طول داد كه مردم گمان كردند اتفاقي افتاده است. چون نماز تمام شد عرض كردند: «اي رسول خدا آنقدر سجده را طولاني كردي كه ما گمان كرديم اتفاقي افتاده است.» فرمود: «پسرم بر دوش من سوار شده بود و من نخواستم عجله كنم، او رابه ميل خود گذاشتم تا هر گونه مي خواهد عمل كند.»

طبراني در كتاب المعجم الكبير و ديگران به سند خود از يزيد بن ابي زياد روايت كرده اند كه رسول خدا (ص) از خانه ي عايشه بيرون آمد و عبورش به خانه ي فاطمه افتاد و صداي حسين را شنيد كه مي گريست، پس آن حضرت به فاطمه فرمود: «الم تعلمي ان بكائه يؤذيني؟» [3] يعني؛ مگر نمي داني كه گريه ي حسين مرا آزار مي دهد؟

محب الدين طبري در كتاب ذخائر العقبي از يعلي بن مرة روايت كرده كه: «ان النبي (ص) اخذ الحسين و قنع رأسه و وضع فاه علي فيه فقبله.» [4] يعني؛ براستي كه رسول خدا (ص) حسين را گرفت و سرش را ميان دست خود نهاد و دهان خود را بر دهان او گذارد و بوسيد.

ابن شهاب همداني نيز در كتاب مودة القربي از حسين بن علي (ع) روايت كرده است كه رسول خدا (ص) به من فرمود: «يا بني انك لكبدي، طوبي لمن أحبك و احب ذريتك، فالويل لقاتلك» [5] يعني؛ اي پسرك من براستي كه تو جگر من هستي، خوشا به حال كسي كه تو را دوست بدارد و فرزندان تو را دوست بدارد و واي به حال كشنده ات. ابن صباغ مالكي در كتاب فصول المهمة به سند از ام سلمه روايت كرده است كه جبرئيل


نزد رسول خدا (ص) بود و حسين بن علي (ع) نيز همراه من بود. لحظه اي كه از كودك غافل شدم او به نزد رسول خدا (ص) رفت؛ رسول خدا (ص) او را گرفت و روي زانوي خود نشانيد. در اين وقت جبرئيل به آن حضرت عرض كرد: «أتحبه يا محمد» يعني؛ اي محمد آيا او را دوست داري؟

حضرت فرمودند: «آري!»

جبرئيل گفت: «اما ان امتك ستقتله، و ان شئت اريتك تربة الارض التي يقتل فيها.» يعني؛ بدان كه امت تو او را مي كشند، و اگر بخواهي خاك آن زميني كه وي در آنجا كشته خواهد شد به تو نشان دهم.

در اين وقت جبرئيل بال خود را گشود و سرزمين كربلا را به آن حضرت نشان داد. [6] .

طبراني نيز در كتاب المعجم الكبير به سند خود از ام سلمه روايت كرده است كه رسول خدا (ص) به من فرمود: «بر در اطاق بنشين و مگذار احدي وارد شود.»

ام سلمه گويد: «من به دستور آن حضرت بر در اطاق نشستم، در اين ميان حسين (ع) وارد شد. وقتي خواستم او را بگيرم او از دست من فرار كرد و خود را به جدش رسانيد. من عرض كردم: «اي پيامبر خدا، قربانت گردم شما به من دستور دادي كه احدي به نزد شما نيايد ولي پسر شما آمد، وقتي خواستم او را بگيرم او گريخت و نزد شما آمد!»

حضرت فرمودند: «مانعي ندارد.» پس از مدتي ديدم كه توقف حسين نزد آن حضرت طولاني شد از در اطاق به درون آن سر كشيدم و ديدم رسول خدا در دست خود چيزي را مي گرداند و اشك از ديدگان آن حضرت مي ريزد و آن كودك نيز روي سينه ي او قرار دارد.

چون سبب را پرسيدم، فرمود: «نعم أتاني جبرئيل (ع)، فأخبرني ان امتي يقتلونه، و أتاني بالتربة التي يقتل عليها، فهي التي اقلب بكفي.» يعني؛ آري جبرئيل نزد من آمد و به من خبر داد كه امت من او را مي كشند، و آن خاكي را كه در آن كشته مي شود براي من آورد، و اين همان خاك است كه من در دست خود مي گردانم. [7] .

ابن حجر عسقلاني در كتاب تهذيب به سندش از اعمش از ام سلمه روايت كرده كه رسول خدا در خانه ي من بود و حسن (ع) و حسين (ع) در پيش روي او بازي مي كردند كه


جبرئيل نازل شد و گفت: «ان امتك تقتل ابنك هذا من بعدك. و أومأ بيده الي الحسين.» [8] يعني؛ امت تو اين پسر را پس از تو مي كشند. سپس با دست اشاره به حسين كرد. رسول خدا (ص) اين خبر را كه شنيد گريست و حسين را به سينه ي خود فشرد.

ام سلمه ادامه مي دهد كه رسول خدا (ص) در اين وقت مشتي خاك به من داد و فرمود: «اين خاك امانتي است نزد تو.» سپس آن را بوييد و فرمود: «ويح كرب و بلاء.» يعني؛ واي از اندوه و بلا.

ام سلمه گويد: كه در اين وقت رسول خدا (ص) به من فرمود: «يا ام سلمة اذا تحولت هذا التربة دما فاعلمي ان ابني قد قتل.» يعني؛ اي ام سلمه هر گاه اين خاك به خون مبدل شد بدان كه پسرم كشته شده است.

راوي گويد كه ام سلمه آن خاك را در شيشه اي گذارده بود و هر روز در آن خاك نظر مي كرد و مي گفت: آن روز كه مبدل به خون شوي روز بزرگي است.» [9] .

از كتاب مقتل خوارزمي به سندش از معاويه نقل شده كه در وصيت خود به يزيد - لعنه الله - مي گفت ابن عباس براي من حديثي نقل كرد و گفت: «در هنگام وفات رسول خدا (ص) من در كنار بستر آن حضرت بودم و رسول خدا را ديدم كه حسين را بر سينه ي خود چسبانده و مي گفت: «هذا من أطائب ارومتي و ابرار عترتي و خيار ذريتي، لا بارك الله فيمن لم يحفظه من بعدي». يعني؛ اين از پاكان دودمان من و نيكان خاندان و خوبان فرزندان من است، خداوند مبارك نگرداند زندگي آن كساني كه حرمت او را درباره ي من نگاه ندارند.

«پس از اين گفتار حال غشوه و اغماء به رسول خدا (ص) عارض شد و پس از ساعتي به هوش آمد و چنين فرمود: «يا حسين ان لي و لقاتلك يوم القيامة مقاما بين يدي ربي و خصومة، و قد طابت نفسي اذ جعلني الله خصما لمن قاتلك يوم القيامة.» يعني؛ اين حسين براستي كه مرا در پيشگاه خداي تعالي با كشنده ات جايگاهي و خصومتي است، و براستي من خوشحالم كه خداي تعالي مرا خصم قاتل تو در قيامت قرار دهد.»


در دنباله ي اين حديث معاويه به يزيد گفت: «اين حديث ابن عباس، و اما خود من نيز حديثي را از رسول خدا براي تو نقل مي كنم و آن حديث اين است كه رسول خدا (ص) فرمود: «اتاني يوما حبيبي جبرئيل فقال: يا محمد ان امتك تقتل ابنك حسينا و قاتله لعين هذه الأمة، و لقد لعن النبي (ص)، قاتل حسين مرارا» يعني؛ روزي حبيب من جبرئيل نزد من آمد و گفت: اي محمد براستي كه امت تو پسرت حسين را مي كشند، و قاتل او لعن شده ي اين امت است. براستي كه پيامبر خدا بارها قاتل حسين را لعنت كرد.» [10] .

نگارنده گويد: به نظر مي رسد دنباله ي حديث را پيروان بني اميه يا شخص معاويه اضافه كرده اند تا همه بار اين جنايت را به گردن يزيد انداخته و معاويه را به كلي تبرئه كنند.


پاورقي

[1] صحيح ترمذي، ج 13، ص 198.

[2] ملحقات احقاق الحق، ج 11، ص 306.

[3] ملحقات احقاق الحق، ج 11، ص 311 و 314 و 316.

[4] همان مأخذ.

[5] ملحقات احقاق الحق، ج 11، ص 316.

[6] فصول المهمة، ص 154؛ و نظير اين حديث را دانشمندان زيادي از اهل سنت با مختصر اختلافي از ام‏سلمه روايت کرده‏اند. (ملحقات احقاق الحق، ج 11، ص 362 - 339).

[7] ملحقات احقاق الحق، ج 11، ص 339.

[8] و در روايت حافظ گنجي در کفاية الطالب که به همين سند آن را نقل کرده، اينجمله آمده است: «و ناوله کفا من التراب» يعني جبرئيل در اينجا مشتي از خاک به رسول خدا داد، و روي حساب بايد اين جمله از روايت افتاده باشد.

[9] تهذيب التهذيب، ج 2، ص 347.

[10] ملحقات احقاق الحق، ج 11، ص 366.