بازگشت

رسول خدا زبان و انگشت خود را در دهان حسين مي گذارد تا بمكد


در روايات زيادي كه در كتابهاي شيعه و برخي از كتابهاي اهل سنت آمده است رسول خدا (ص) در موارد گوناگوني براي رفع تشنگي يا گرسنگي فرزند دلبندش حسين بن علي (ع) گاهي زبان يا انگشت مبارك خود را در دهان او مي گذارد، و حسين (ع) مي مكيد و گرسنگي و تشنگيش رفع مي شد. از جمله اين روايت است كه از طريق اهل سنت، اخطب خوارزم به سند خود از جابر نقل كرده و مي گويد: «كنا مع النبي معه الحسين بن علي فعطش، فطلب له النبي ماءا فلم يجده، فاعطاه لسانه فمصه حتي روي.» [1] .

يعني؛ ما همراه پيغمبر (ص) بوديم و حسين بن علي نيز با او بود و آن كودك تشنه شد و رسول خدا براي او آبي طلبيد ولي نيافت، پس زبان خود را در كام او نهاد و او مكيد تا سيراب شد.

در روايت مناقب ابن شهرآشوب كه از طريق اهل سنت نقل كرده، آمده است كه چون حسين (ع) به دنيا آمد مادرش فاطمه (س) بيمار گرديد و شيرش خشك شد، و رسول خدا (ص) براي فرزندش حسين (ع) دايه اي جستجو كرد ولي پيدا نشد. و از اين رو حسين را به نزد رسول خدا (ص) مي آوردند و آن حضرت انگشت ابهام خود را در دهان آن كودك مي گذارد و او مي مكيد و خداي تعالي در ابهام آن حضرت روزي آن


كودك را قرار داده بود.

در روايت ديگري است كه رسول خدا (ص) به وسيله دهان خود اين كار را مي كرد و همان گونه كه پرندگان از راه دهان به بچه هاي خود غذا مي دهند آن حضرت به آن كودك غذا مي داد و اين ماجرا چهل شبانه روز طول كشيد و سبب شد كه گوشت آن فرزند از گوشت رسول خدا (ص) روييده شود. [2] .

اما آنچه در برخي از روايات وارد شده كه امام حسين (ع) از هيچ زني شير نخورده، نه از مادرش فاطمه و نه از زني ديگر، و پيوسته از انگشت رسول خدا (ص) شير مي خورد. [3] .

گذشته از آنكه به گفته ي هاشم معروف حسني در كتاب سيرة الائمة الاثني عشر از نظر سند و دلالت ضعيف است. [4] مخالف با روايات ديگري است كه صراحت دارد در اينكه آن حضرت از مادرش فاطمه يا از دايه هايي چون ام الفضل و ام هاني شير خورد كه برخي از آن روايات در بخش اول گذشت [5] ، و در روايت ام الفضل اين گونه است كه مي گويد: «فولدت حسينا فأعطتنيه فأرضعته حتي تحرك». [6] .

در روايت ديگري اين گونه است كه ام الفضل گويد: «دخل علي رسول الله و أنا ارضع الحسين بن علي بلبن ابن كان لي يقال له قثم، فتناوله رسول الله و ناولته اياه فبال عليه فأهويت بيدي اليه، فقال: لا تزرمي ابني، و رشه بالماء...» [7] يعني؛ رسول خدا (ص) بر من وارد شد در حالي كه من حسين بن علي را از شير پسرم قثم شير مي دادم؛ پس رسول خدا (ص) خواست تا آن كودك را در بر گيرد، من او را به آن حضرت دادم، در اين وقت كودك به بدن رسول خدا (ص) بول كرد؛ من دستم را به سوي كودك بلند كردم در همين حال رسول خدا (ص) فرمود: «پسرم را ناراحت مكن و بولش را قطع مكن.» سپس آن را تطهير كرد.

در روايت ديگري كه ابن جوزي در تذكرة الخواص نقل كرده چنين است كه ام الفضل مي گويد: رسول خدا (ص) فرمود: «يا ام الفضل لقد أوجع قلبي ما فعلت به.»


يعني؛ اي ام الفضل، اين رفتاري كه تو با اين فرزند كردي دلم را به درد آورد. [8] .

و شايد روايت زير بتواند روايات گذشته را معني كند، و به اصطلاح اهل فن وجه جمعي ميان روايات در اين باره باشد و آن روايتي است كه ابن شهرآشوب از زني بنام «بره» دختر اميه خزاعي نقل كرده كه: «لما حملت فاطمة (س) بالحسن خرج النبي (ص) في بعض وجوهه فقال لها: انك ستلدين غلاما قد هنأني به جبرئيل، فلا ترضعيه حتي أصير اليك، قالا: فدخلت علي فاطمة حين ولدت الحسن (ع) و له ثلاث ما أرضعته فقلت لها: أعطينيه حتي أرضعه، فقالت: كلا ثم أدركتها رقة الأمهات فارضعته فلما جاء النبي (ص) قال لها: ماذا صنعت؟ قالت: أدركني عليه رقة الأمهات فأرضعته فقال: أبي الله عزوجل الا ما اراد.

فلما حملت بالحسين (ع) قال لها: يا فاطمة انك ستلدين غلاما قد هناني به جبرئيل فلا ترضعيه حتي اجي ء اليك و لو أقمت شهرا، قالت: أفعل ذلك، و خرج رسول (ص) في بعض وجوهه، فولدت فاطمة الحسين عليه السلام فما أرضعته حتي جاء رسول الله (ص) فقال لها: ماذا صنعت؟ قالت: ما أرضعته، فأخذه فجعل لسانه في فمه فجعل الحسين يمص حتي قال النبي (ص): ايها حسين أيها حسين ثم قال: أبي الله الا ما يريد، هي فيك و في ولدك يعني الامامة.» [9] يعني؛ هنگامي كه فاطمه (س) به فرزندش حسن حامله شد پيامبر (ص) به منظور كاري از مدينه بيرون رفت و به فاطمه فرمود: «تو به زودي پسري خواهي زاييد كه جبرئيل مژده او را به من داده است. چون به دنيا آمد او را شير مده تا من نزد تو بيايم.

«بره» مي گويد: «من پس از ولادت حسن (ع) نزد فاطمه (س) رفتم. آن كودك سه روز بود كه شير نخورده بود.» من گفتم: «كودك را به من بده تا او را شير دهم.» فرمود: «هرگز!»

ولي علاقه و مهر مادري باعث شد تا او را شير دهد.

چون رسول خدا (ص) آمد به او فرمود: «چه كردي؟» فاطمه عرض كرد: «علاقه ي مادري سبب شد او را شير دهم.» رسول خدا (ص) فرمود: «خدا نخواست جز آنچه كه=


اراده فرمود.»

و هنگامي كه فاطمه (س) به حسين (ع) حامله شد حضرت به او فرمود: «اي فاطمه تو به زودي پسري خواهي زاييد كه جبرئيل مژده ولادت او را به من داده است. پس او را شير نده تا من بيايم اگر چه آمدنم يك ماه طول بكشد!»

فاطمه (س) عرض كرد: «چنين خواهم كرد.»

پس رسول خدا (ص) براي برخي از كارها از مدينه خارج شد. در همين مدت فاطمه (س) حسين (ع) را زاييد و او را شير نداد تا رسول خدا (ص) آمد و به او گفت: «چه كردي؟»

فاطمه (س) عرض كرد: «فرزندم را شير ندادم.»

رسول خدا (ص) آن فرزند را گرفت و زبانش را در دهان آن كودك نهاد، و حسين (ع) هم چنان مي مكيد تا جايي كه رسول خدا (ص) فرمود: «آرام تر حسين (جان)! آرام تر حسين (جان)!»

سپس فرمود: «خدا نخواست جز آنچه اراده فرمود كه در تو و فرزندانت باشد.» - يعني امامت -

اين ابيات نيز از سيد طباطبايي است كه مي گويد:



ذادوا عن الماء ظمآنا مراضعه

من جده المصطفي الساقي أصابعه



يعطيه ابهامه آنا و آونة

لسانه فاستوت منه طبائعه



غرس سقاه رسول الله من يده

و طاب من بعد طيب الاصل فارعه




پاورقي

[1] منقول از مقتل الحسين، اخطب خوارزم، ص 152.

[2] مناقب ابن‏شهرآشوب، ج 4، ص 50.

[3] مانند روايت 14، بحار، ص 198، و روايت 20، از ج 43 بحار، ص 245.

[4] سيرة الائمة الاثني عشر، ج 2، ص 10.

[5] بخش (1)، ص 3.

[6] طبقات، ابن‏سعد، ج 8، ص 278.

[7] مقتل الحسين، ص 144.

[8] تذکرة الخواص، ص 243.

[9] مناقب ابن‏شهرآشوب، ج 43، ص 254.