بازگشت

حاكميت اولياء خدا


حكومت در عصر جاهلي، به معناي استثمار و استعباد ديگران بود. اسلام آن را متحول كرد و وسيله اي براي خدمت به مردم و ايجاد عدالت و امنيت اجتماعي قرار داد. انقلاب توحيدي اسلام، حاكميت غاصبانه اربابان ستمگر را نفي نمود. و شايسته ترين بندگان خدا يعني پيامبران و جانشينان آنان را براي اين امر خطير معرفي كرد:«يا ايها الذين امنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم» [1] اي كساني كه ايمان آورده ايد! اطاعت كنيد خدا را، و اطاعت كنيد پيامبر خدا و اولوالامر (اوصياي پيامبر) را. و حكومت و رهبري را امانت الهي دانست و فرمود: «ان الله يأمركم ان تؤدو الامانات الي اهلها و اذا حكمتم بين الناس ان تحكموا بالعدل» [2] .

خداوند به شما فرمان مي دهد كه امانت ها (حكومت ها) را به صاحبانش بدهيد؛ و هنگامي كه ميان مردم داوري مي كنيد، به عدالت داوري كنيد. علي عليه السلام تربيت شده مكتب وحي و رسالت درباره حكومت فرمود:«مبادا گمان كني حكومتي كه به تو سپرده شده است يك شكار است كه به چنگ افتاده است؛ خير! امانتي است كه بر گردنت گذاشته شده است». [3] .

و درباره رابطه متقابل مردم و رهبري فرمود:


«فاما حقكم علي فالنصيحة لكم... و اما حقي عليكم فالوفاء بالبيعة و النصيحة في المشهد و المغيب» [4] .

اما حق شما بر من (رهبر) خيرخواهي درباره شماست... اما حق من بر شما اين است كه در بيعت خويش با من وفادار باشيد و در آشكار و نهان خيرخواهي كنيد. اين خيرخواهي يك مفهوم اخلاقي محض نيست بلكه با توجه به اهداف حكومت و سياست در اسلام كه عبارت است از اداره جامعه براساس قوانين و مقررات ديني و خدمتگزاري براي مردم، ضرورتي است كه بدون آن، مفهومي براي حاكم و سياستمدار اسلامي، وجود ندارد. خيرخواهي زمامدار موقعي تحقق پيدا مي كند كه مردم جامعه مانند اجزاء و عناصر شخصيت او تلقي شوند، در نتيجه زمامدار بايد خوشي ها و ناخوشي هاي مردم را در درون خود احساس نمايد. چنانكه اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:«آيا قناعت كنم به اينكه به من اميرمؤمنان گفته شود و در ناگواري هاي روزگار با آنان شريك نباشم.» [5] .


پاورقي

[1] نساء (4)، آيه‏ي 59.

[2] همان، آيه 58، حکومت يکي از مصاديق بازر امانت الهي است. (مجمع البيان، ج 2، ص 63(.

[3] نهج‏البلاغه، نامه‏ي 5.

[4] نهج‏البلاغه، خطبه‏ي 34.

[5] همان، نامه‏ي 45.