بازگشت

نظام طبقاتي


مردم عصر جاهلي، هيچ شرطي را در جهت توليد و كسب و مصرف اموال، قبول نمي كردند. لذا از هر راهي كسب ثروت مي كردند و به نحو دلخواه نيز مصرف مي نمودند. نتيجه ي اين بي بندوباري در كسب درآمد اين بود كه طبقات حاكم و مقتدر روز به روز بر ثروت و قدرتشان افزوده مي شد و طبقات پايين جامعه ضعيف تر مي شدند.

مردم حجاز قبل از اسلام به دو طبقه ي توانگران و خوشگذران (ملا) و نيز محرومان گرفتار، تقسيم مي شدند. رؤساي قبايل و اعوان و انصار آنها جزو اشراف، و از وضعيت نسبتا خوبي برخوردار بودند، اما توده ي مردم از طبقات پايين اجتماعي محسوب مي شدند و با بدبختي هاي فراوان زندگي خود را سپري مي كردند.

عمر فروخ مي نويسد: مردم جزيرة العرب قبل از بعثت به دو گروه غني و فقير


تقسيم مي شدند. [1] .

استاد مطهري در اين باره مي نويسد:«در دوران جاهليت، يك زندگي طبقاتي عجيبي بر آن جامعه حكومت مي كرد. گويي اصلا فقرا آدم نبودند تا چه رسد به غلامان و بردگان. آنها كه اشراف و اعيان و به تعبير قرآن، ملا بودند خودشان را صاحب و مستحق همه چيز مي دانستند و آنهايي كه هيچ چيز نداشتند، مستحق چيزي نمي شدند.» [2] .

اين از مسلمات تاريخ است كه وقتي پيام اسلام منتشر شد طبقات محروم بيش از ديگران دعوت پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله را لبيك گفتند. به همين جهت برخي از اشراف به پيغمبر صلي الله عليه و آله مي گفتند آيا مي داني عيب كار تو در كجاست؟ و چرا ما حاضر نيستيم رسالت تو را بپذيريم؟ براي اينكه تو آدم هاي فقير و ناتوان را اطراف خودت جمع كرده اي. اگر مي خواهي ما ايمان بياوريم بايد اينها را از خود دور كني. خداوند متعال مي فرمايد به اينها بگو: «و ما انا بطارد المؤمنين» [3] .

من كسي را كه ايمان داشته باشد (به جرم اينكه غلام يا فقير است) طرد نمي كنم. همچنين مي فرمايد:

«و لا تطرد الذين يدعون ربهم بالغدوة و العشي يريدون وجهه» [4] .

و كساني را كه صبح و شام خدا را مي خوانند، و جز ذات پاك او نظري ندارند از خود دور مكن.

اين مطالب نشان دهنده ي اين حقيقت است كه اشراف حاضر نبودند حتي دينشان مشابه دين فقراء و غلامان باشد. برخي از افراد اين طبقه اجتماعي تا آخرين لحظه با اسلام مبارزه كردند و پس از فتح مكه از روي خوف و طمع منافقانه اسلام آوردند چنان كه همين «توانگران خوشگذران» در برابر انبياء سلف نيز ايستادند و مانع اصلاحات آنها شدند. خداوند متعال درباره اين گروه مي فرمايد:


«و ما ارسلنا في قرية من نذير الا قال مترفوها... انا بما ارسلتم به كافرون» [5] .

در هيچ شهر و دياري پيش از تو پيامبر انذاركننده اي نفرستاديم مگر اينكه ثروتمندان مغرور آن گفتند:... ما به آنچه شما به آن فرستاده شده ايد كافريم.

طايفه ي توانگر و حاكم از آنجا كه موقعيت سياسي و اجتماعي خويش را از دست مي دهد، مخالف هر جنبش اجتماعي و اصلاحي است.

اين افراد گاهي پس از قبول اسلام نيز آن روحيه اشرافي را فراموش نكرده بودند. روزي يكي از مسلمانان كه لباس كهنه به تن داشت وارد مجلس پيامبر صلي الله عليه و آله شد و كنار شخصي كه به اصطلاح از اشراف بود نشست. او روي عادت جاهلي، خودش را جمع كرد و كنار كشيد. رسول اكرم صلي الله عليه و آله متوجه شد. به او فرمود: «چرا چنين كاري كردي، ترسيدي چيزي از ثروت تو به او بچسبد و يا ترسيدي چيزي از فقر او به تو بچسبد؟! عرض كرد: نه يا رسول الله. فرمود: «پس چرا چنين كردي؟!» عرض كرد: اشتباه كردم و براي جبران اين اشتباه حاضرم در مجلس شما، نيمي از دارايي خودم را به او ببخشم. افراد حاضر در جلسه به شخص فقير گفتند: بپذير. گفت: قبول نمي كنم، براي اينكه مي ترسم بگيرم و همانند او متكبرشوم. [6]

خداوند متعال در آيات 24 زخرف، 23 و 24 مؤمن و 27 هود درباره مخالفت هاي اين گروه «مترف» مطالبي بيان فرموده است كه به جهت ضيق مجال از نقل آنها صرف نظر مي كنيم.

و در پايان اين نكته را يادآوري مي كنيم كه ابوسفيان و بيشتر اموي ها از تاجر پيشگان بودند و از طبقه «مترفان» توانگران خوشگذران محسوب مي شدند.



پاورقي

[1] تاريخ الجاهلية، عمر فروخ، ص 152.

[2] حماسه حسيني، شهيد مرتضي مطهري قدس سره، ج 1، ص 252.

[3] شعراء (26)، آيه‏ي 114.

[4] انعام (6)، آيه‏ي 52.

[5] زخرف (43)، آيات 24 - 23.

[6] بحارالانوار، ج 72، ص 13.