بازگشت

زنده شدن اخلاق جاهلي


مشكل و انحراف مهم ديگر مردم مشكل زنده شدن تمايلات و تعصبات قبيله اي زمان جاهليت بود كه مردم كاملا گرفتار آن بودند و اين يكي از سياستهاي مهم معاويه براي حكومت بود كه با حياي اخلاق زمان جاهلي بر آنها حكومت خود را استمرار مي داد. ديگر اينكه «ان اكرمكم عندالله اتقيكم» حاكم نبود و دوباره همان فخرهاي نسبي و خوني زنده شده بود. مسعودي درباره مردم مي نويسد: «از منكري اعراض نكرده و معروفي را نمي شناختند، رفت و آمدشان به جاي مكتب و مدرسه اغلب نزد شعبده بازان افسونگر و قسه سرايان دروغگو بود و اگر اجتماعي داشتند يا آنجا بود كه شخصي را شلاق مي زدند و يا مردي را دارآويز مي نمودند. اسباب تشويقشان به لهويات وكارهاي بيهوده فراهم بود و عموما از برابري بدكار با نيكوكار باكي نداشتند. از الحاق ديندار به كافر واهمه نمي كردند و خلاصه همان بودند كه علي (ع) فرمود: «همج الرعاع اتباع كل ناعق...» انسانهاي مذبذب كه نه ايمان داشتند و نه بي دين بودند مانند شاخه بيد موافق هر بادي مي رقصيدند.» [1] .

در پايان جمله اي ديگر از امام حسين (ع) درباره اين مردم است كه مي فرمايد: «و الله لخذل فيكم المعروف و قد و شجت عليه عروقكم و توارث عليه اصولكم...» يعني قسم به خداوند اي مردم، خوبيها و معارف بين شما خوار شده و رگ و ريشه زندگي شما بيدن خواري نشود و نمو يافته است. [2] امام با يك بيان چهره كلي مردم را بيان مي كند و مي فرمايد كه ريشه شما در بين خواري و ذلت رشد يافته است و همين بس است كه آسيب جامعه را بيان كند.

دكتر شهيدي در كتاب خود مردم زمان را به چند گروه تقسيم مي كند. در واقع مي توان گفت علل اين آسيبها هم مختلف است كه به برخي از آنها براي نمونه اشاره مي شود:

1- اكثريت قريب به اتفاق نسل مسلمان كه آن روزها در شبه جزيره عربستان زندگي مي كردند در پايان خلافت عمر متولد شده و در عصر عثمان پرورش يافته بودند و در آغاز حكومت معاويه وارد اجتماع شده بودند.

2- پنجاه ساله هاي اين نسل، پيغمبر را نديده و شصت ساله ها هنگام مرگ وي ده ساله بوده اند از آنان كه پيغمبر (ص) را ديده و صحبت او را دريافته بودند چند تني باقي بودند كه در كوفه، مدينه، مكه و يا در دمشق به سر مي بردند.

3- آن دسته از مسلمانان كه سختگيري عصر عمر را ديده بودند و از بيم بازخواست شدن او مجبور بودند ظاهر كار را حفظ كنند با برخورداري مالي كه در دوره بعد نصيب آنان شد براي خود زندگي آسوده اي آماده كرده بودند تا در روزگار پيري و ناتواني از آن بهره مند شوند و چون نمي خواستند آسايش خود را بر هم بزنند، هر حادثه اي كه پيش مي آمد - هر چند مخالف ظاهر دين بود - براي آن تأويلي يا محملي درست مي كردند تا از سرزنش وجدان در امان باشند.

4- آشنايي مردم اين سرزمين با طرز تفكر همسايگان و راه يافتن بحثهاي فلسفي در حلقه هاي مسجدها راه را براي گريز اين دسته از مسئوليتهاي ديني فراختر مي كرد.

5- هر اندازه مسلمانان از عصر پيغمبر (ص) دور مي شدند، خويها و خصلتهاي مسلماني را بيشتر و بيشتر فراموش مي كردند و سيرتهاي عصر جاهلي بتدريج بين آنان زنده مي شد.» [3] .


پاورقي

[1] مروج الذهب مسعودي - ج 35:3.

[2] تحف العقول - صفحه 241.

[3] قيام حسين (ع) - دکتر جعفر شهيدي - دفتر نشر و فرهنگ اسلامي - 1359 - ص 107.