بازگشت

فريادهاي جاويد امام


وقتي مروان در مدينه اصرار كرد كه امام (ع) با يزيد بيعت كند و زمامداري او را به رسميت بشناسد، حضرت فرمود: «و علي الاسلام السلام اذ قد بليت الامة براع مثل يزيد و لقد سمعت جدي رسول الله صلي الله عليه و آله يقول: الخلافة محرمة علي آل أبي سفيان». [1] .

«بايد ديگر با اسلام خداحافظي كرد، زيرا امت اسلامي به رهبري همچون يزيد مبتلا شده است! همانا از جدم رسول خدا شنيدم مي فرمود: خلافت بر خاندان ابوسفيان حرام است».

در پايان خطبه اي كه در مكه خواند فرمود:

«اللهم انك تعلم انه لم يكن ما كان منا تنافسا في سلطان و لا التماسا من فضول الحطام و لكن لنري المعالم من دينك و نظهر الاصلاح في بلادك و يا من المظلومون من عبادك و يعمل بفرائضك و سننك و احكامك؛ فانكم ان لم تنصرونا و تنصفونا، قوي الظلمة عليكم و عملوا في اطفاء نور نبيكم». [2] .

خدايا تو خود مي داني كه ما براي سلطنت و دنيا طلبي قيام نكرديم؛ بلكه خواستيم راه هاي دينت را بشناسانيم و اصلاح طلبي را در سرزمين تو آشكار كنيم تا اينكه بندگان ستم ديده تو در امان باشند و به واجبات و سنن و احكامت عمل شود. پس شما (اي مردم) اگر ما را ياري نكنيد و انصاف ندهيد. ستمگران بر شما چيره مي شوند و در راه خاموش كردن نور پيامبرتان كار مي كنند!

در پايان نامه اي كه در پاسخ مردم كوفه فرستاد نوشت:

«فلعمري ما الامام الا الاحاكم بالكتاب، القائم بالقسط، الدائن بدين الحق، الحابس نفسه علي ذات الله». [3] .

به جان خودم سوگند! رهبر كسي نيست جز كسي كه به كتاب خدا حكم كند و عدالت بگسترد، ديندار به دين حق و نسبت به خدا خويشتندار باشد.

هنگام برخورد با حر فرمود:

«نحن اهل بيت محمد و اولي بولاية هذا الامر عليكم من هؤلاء المدعين ما ليس لهم و السائرين فكيم بالجور و العدوان». [4] .

ما خاندان محمديم، و براي زمامداري و حكومت بر شما شايسته تريم از اين مدعيان دروغين كه هيچ گونه حقي ندارند و به ستم و تجاوز در بين شما رفتار مي كنند.

در منزل بيضه، خطبه بسيار مهم و آتشين و جاويد خود را چنين ايراد فرمود:

«ايها الناس! ان رسول الله (ص) قال: من راي سلطانا جائرا مستحلا لحرم الله ناكثا لعهد الله مخالفا لسنة رسول الله (ص) يعمل في عباد الله بالظلم و العدوان فالم يغير عليه بفعل و لا قول، كان حقا علي الله ان يدخله مدخله. الا و ان هؤلاء قد لزموا طاعة الشيطان و تركوا طاعة الرحمن و اظهروا الفساد و عطلوا الحدود و استأثروا بلافي ء و أحلوا حرام الله و حرموا حلاله! و أنا أحق من غير. و قد أتتني كتبكم و قدمت علي رسلكم ببيعتكم أنكم لا تسلموني و لا تخذلوني؛ فان تممتم علي بيعتكم تصيبوا رشدكم. فأنا الحسين ابن علي و ابن فاطمه بنت رسول الله (ص) نفسي معه انفسكم و أهلي معه اهليكم، فلكم في اسوة و ان تفعلوا و نقضتم عهدكم و خلعتم بيعتي من أعناقكم فلعمري ما هي لكم بنكر، لقد فعلمتموها بابي و أخي و ابن عمي مسلم و المغرور من اغتربكم! فحظكم أخطأتم و نصيبكم ضيعتم فمن نكث فانما ينكث علي نفسه و سيغني الله عنكم». [5] .

اي مردم! همانا رسول خدا (ص) فرمود: كسي كه ببيند زمامدار ستمگري، حرام خدا را حلال مي شمرد، پيمان خدا را نقض مي كند و با سنت رسول خدا مخالفت مي روزد و در بين بندگان خدا به ظلم و جور رفتار مي كند، پس اگر با كردار و يا گفتارش از آن جلوگيري نكند حق است بر خدا كه او را ببرد به جايگاه همان ستمگر. آگاه باشيد! اينان (امويان) پيروي از شيطان را بر خويش واجب كرده و فرمانبرداري خداوند رحمان را ترك، و فساد را آشكار، و حدود الهي را تعطيل كردند و اموال مسلمانان را به خود اختصاص دادند. حرام خدا را حلال و حلال را حرام كردند! من براي دگرگوني اين وضع از همه شايسته ترم. همانا نامه هاي شما به من رسيد و فرستادگانتان بيعت شما را به من ابلاغ كردند و گفتند شما مرا تسليم دشمن نمي كنيد و خوار نمي سازيد. هم اكنون اگر بر پيمانتان وفادار هستيد راه صواب را پيموده ايد؛ چرا كه من حسين، پسر علي و فرزند فاطمه دختر رسول خدا (ص) هستم. خودم با شما هستم و خانواده ام با خانواده شما. پس من براي شما اسوه ام و اگر چنين نمي كنيد و پيمان خود را شكستيد و بيعتم را از گردن خود برداشتيد به جان خودم سوگند اين از شما چيز تازه اي نيست، هر آينه با پدرم و برادرم و پسر عمويم مسلم چنين كرديد! فريب خورده كسي است كه گول شما را بخورد! در شناخت سود خويش به خطا رفتيد بهره خود را نابود كرديد و كسي كه پيمان شكند همانا زيانش بر خود اوست. بزودي خداوند مرا از شما بي نياز مي گرداند و السلام.

و در يكي از منزلها در بين راه در ضمن خطبه اي فرمود:

«ألا ترون الي الحق لا يعمل به و أن الباطل لا يتناهي عنه، ليرغب المؤمن في لقاء الله محقا؛ فاني لا أري الموت الا سعادة و لا الحياة مع الظالمين الا برما». [6] .

آيا نمي بينيد به حق عمل نمي شود و از باطل خودداري نمي گردد؟! سزاوار است شخص با ايمان آرزوي مرگ كند؛ همانا من مرگ را جز سعادت و زندگي با ستمگران را جز محنت نمي بينم.

روز عاشورا فرمود:

«لا و الله لا أعطيهم بيدي اعطاء الذليل و لا أفر فرار العبيد». [7] .

نه به خدا سوگند! نه دست خوار بدينان خواهم داد و نه مانند بندگان فرار خواهم كرد.

همچنين در روز عاشورا با تمام توان بانگ برآورد:

«ألا ان الدعي ابن الدعي قدركزني بين الثنتين؛ بين السلة و الذلة! و هيهات من الذلة». [8] .

بدانيد اين بي پدر پسر بي پدر مرا بين دو چيز قرار داد: شمشير و ذلت؛ هرگز! ذلت خيلي از ما به دور است.


پاورقي

[1] لهوف سيد ابن‏طاووس، ص 11؛ نفس المهموم، ص 71.

[2] تحف العقول، ص 170.

[3] ارشاد شيخ مفيد، ج 2 ص 39؛ کامل ابن‏اثير ج 3 ص 267؛ نفس المهموم، ص 82.

[4] ارشاد شيخ مفيد، ج 2 ص 79؛ کامل ابن‏اثير، ج 2 ص 280؛ نفس المهموم، ص 189.

[5] تاريخ طبري، ج 4 ص 304، کامل ابن‏اثير، ج 3 ص 280؛ نفس المهموم، ص 190.

[6] تاريخ طبري، ج 4 ص 305؛ تحف العقول، ص 174، نفس المهموم، ص 191.

[7] ارشاد شيخ مفيد، ج 2 ص 98؛ کامل ابن‏اثير، ج 3 ص 288.

[8] تحف العقول، ص 171،؛ لهوف سيد بن طاووس، ص 41.