بازگشت

فرمان حمله عمومي


عمر بن سعد، پس از دريافت نامه عبيدالله بن زياد، احساس كرد، اگر در مبارزه با امام حسين عليه السلام تعلل بورزد، موقعيت خويش را از دست خواهد داد و شمر به جاي او به فرماندهي سپاه خواهد رسيد. بدين جهت در عصر تاسوعا بدون هيچ گونه اخطار قبلي و با دست پاچگي تمام فرمان حمله عمومي به سوي خيمه هاي امام حسين عليه السلام را صادر كرد.

وي با گفتن «يا خيل الله اركبي و بالجنة ابشري» [1] تلاش ‍ نمود تا كردار خويش را بايسته جلوه دهد و روحيات متزلزل سپاهيان خويش را تقويت كند، تا مبادا در نبرد با فرزندزاده رسول خدا صلي الله عليه و آله دچار سردرگمي و سستي و پراكندگي گردند. سپاه كفر پيشه عمر بن سعد، يك پارچه به حركت درآمده و به سوي خيمه هاي امام حسين عليه السلام هجوم آوردند.

امام حسين عليه السلام در اين هنگام كه در پيش گاه خيمه خويش، به شمشير تكيه داده و به استراحت مختصر پرداخته بود، با صداي خواهرش ‍ زينب كبري عليهاالسلام بيدار گرديد و خيل عظيم سپاهيان دشمن را در روبروي خيمه هاي خود مشاهده نمود.

آن حضرت، بلادرنگ برادرش عباس ين علي عليه السلام را طلبيد و وي را به همراه بيست تن از ياران فداكارش چون زهير بن قين و حبيب بن مظاهر به سوي سپاه دشمن فرستاد، تا عمر بن سعد را ملاقات كرده و علت آتش افروزي هاي بي حاصل آنان را جويا گردند. حضرت عباس عليه السلام به همراه ياران امام حسين عليه السلام به سپاهيان دشمن نزديك شد و از سركردگان آنان پرسيد: منظور شما از اين حركت بي جا و غوغاها چيست؟ آنان پاسخ دادند: از امير عبيدالله بن زياد فرمان آمده است كه بايد بر شما عرضه كنيم و آن اين است كه يا در طاعت او درآييد و با وي بيعت كنيد و يا آماده نبرد سرنوشت ساز باشيد!

حضرت عباس عليه السلام فرمود: پس قدري تامل كنيد تا من اين گزارش را به سرورم حسين عليه السلام برسانم.

حضرت عباس عليه السلام، پيام دشمن را به امام عليه السلام رسانيد. امام حسين عليه السلام به وي فرمود: به سوي ايشان برو و از آنان مهلت بخواه كه امشب را صبر كنند و كار نبرد را به فردا واگذار كنند. چون دوست دارم در شب آخر عمرم مقداري بيشتر به نماز و عبادت بپردازم و خدا مي داند كه من به راز و نياز با وي و نيايش در درگاهش چه قدر علاقمندم.

حضرت علي عليه السلام مجددا پيام امام حسين عليه السلام را به دشمن رسانيد. عمر بن سعد كه مظنون به مسامحه كاري شده بود و شمر را رقيب خود مي ديد، از درخواست امام حسين عليه السلام سرباز زد و گفت: براي حسين، ديگر مهلتي نيست!

ليكن برخي از فرماندهان سپاه، از جمله قيس بن اشعث و عمر بن حجاج بر او اعتراض كرده و گفتند: اگر سپاهيان كفر و شرك از ما مهلت مي خواستند، ما دريغ نمي كرديم ولي مهلت دادن به فرزندزاده رسول خدا صلي الله عليه و آله دريغ مي ورزيم؟ لازم است او را مهلت دهيد. عمر بن سعد، ناگزير درخواست امام حسين عليه السلام را پذيرفت و پيام داد كه يك شب را به شما مهلت دادم ولي بامدادان فردا اگر بر فرمان امير، سر طاعت فرود نياوريد، فيصله كار را به شمشير مي سپاريم. در اين هنگام، آرامش نسبي حاكم گرديد و هر دو سپاه به خيمه گاه خويش برگشته و منتظر فرا رسيدن روز بعد شدند. [2] .


پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 44، ص 391 (اين جمله، شعاري بود که پدرش سعد بن ابي وقاص در جنگ با ايرانيان (جنگ قادسيه) در آغاز هر نبردي، سر مي داد).

[2] منتهي الامال، ج 1، ص 337.