بازگشت

پيام عمر بن سعد به امام حسين


عمر بن سعد پس از استقرار در كربلا، از عروة بن قيس احمسي درخواست كرد كه به نزد امام حسين عليه السلام رفته و از او بپرسد كه براي چه مقصودي به كوفه آمده و هدفش از اين كارها چيست؟

عروه از جمله كساني بود كه از كوفه براي امام حسين عليه السلام دعوت نامه فرستاده و وي را به آمدن به كوفه تشويق و ترغيب كرده بود.

به همين جهت از رفتن به نزد امام حسين عليه السلام امتناع كرد و از عمر بن سعد، عذر خواهي نمود. عمر بن سعد كسان ديگري را نيز انتخاب كرد ولي از آنها با اظهار بهانه اي از پذيرفتن آن شانه خالي كردند. تا اين كه رزم آوري بنام «كثير بن عبدالله شعبي» اين ماموريت را پذيرفت و با احساسات شيطاني خود به عمر بن سعد گفت: اگر دستور دهي، مي توانم حسين بن علي را به قتل آورم!

عمر بن سعد گفت: نمي خواهم او را به قتل آوري، ماموريت تو در اين است كه پيام مرا به وي برساني.

كثير بن عبدالله به سوي خيمه گاه امام حسين عليه السلام روان شد ولي به محض ورود به محوطه، با ابوثمامه صيداوي روبرو شد و ابوثمامه مانع راه يابي وي به خيمه گاه امام حسين عليه السلام شد و به او گفت: اگر ماموريت داري كه به محضرت وارد شوي، بايد اسلحه ات را به من تحويل دهي و به بدون اسلحه نزد وي حاضر گردي.

كثير نپذيرفت و ميان آن دو، گفت و گوهايي رد و بدل و منجر به دشنام و ناسزاگويي طرفين شد و سرانجام، كثير بدون ديدار با امام حسين عليه السلام به سوي عمر بن سعد بازگشت. عمر به سعد، فرد ديگري به نام «قرة بن قيس حنظلي» را طلبيد و به وي فرمان داد كه بدون چون و چرا به نزد حسين بن علي رود و پيام وي را به آن حضرت ابلاغ كند.

قرة بن قيس به نزد امام حسين عليه السلام رفت و پيام عمر بن سعد را به آن حضرت ابلاغ كرد. امام حسين عليه السلام فرمود: آمدن من به اين سرزمين به خاطر دعوت همشهري هاي شما بوده است كه با ارسال هزاران نامه مرا به سوي خود خواندند.

هم اكنون اگر ادامه حركت من ناخرسنديد، من اصراري بر آن ندارم و حاضرم برگردم.

قره بن قيس، پس از گفت و گو با امام حسين عليه السلام از نزد آن حضرت خارج گرديد. وي كه از طايفه «حنظله تميم» بود، رابطه خويشاوندي با حبيب بن مظاهر (از ياران فداكار امام حسين عليه السلام) داشت. به همين جهت و در هنگام بازگشت، با حبيب بن مظاهر به درازا سخن گفت. حبيب، وي را از هدف هاي امام حسين عليه السلام آگاه گردانيد و او از اين كه در سپاه عمر بن سعد است و قصد دشمني و جنگ با امام حسين عليه السلام را دارد، سرزنش كرد و از او خواست كه سپاه كفر پيشه عمر بن سعد را رها كند.

قرة بن قيس گفت: من پس از ابلاغ پيام امام حسين عليه السلام به عمر بن سعد و پايان دادن به ماموريت خويش، در كار خود انديشه مي كنم. [1] .

پس از اين ماجرا نيز ميان امام حسين عليه السلام و عمر بن سعد، پيام هايي مبادله گرديد و با گفت و گوهاي طرفين، مقداري از حساسيت هاي ابتدايي، كاسته شد و عمر بن سعد بسيار خوشبين شد كه بدون جنگ و خون ريزي با امام حسين عليه السلام مصالحه و غائله را دوستانه پايان بخشد.


پاورقي

[1] الارشاد، ص 434.