بازگشت

ماه محرم- سال هشتاد و دوم هجري قمري


نبرد عبدالرحمن بن اشعث با حجاج بن يوسف ثقفي در كوفه. [1] .

عبدالرحمن بن محمد بن اشعث بن قيس، از فرماندهان و سرداران سپاه حجاج بن يوسف ثقفي بود، ولي آن دو، در باطن نسبت به يكديگر دشمني و تنفر داشتند.

در ولايت سجستان و حوالي آن گاه بي گاه، اهالي منطقه و سردمداران آنان از پيروي حاكمان خليفه سر بر تافته و از دادن ماليات و جزيه امتناع مي كردند و حتي گاهي اقدام به ياغي گري و تعدي و تجاوز به ديگران مي نمودند.

حجاج كه در آن عصر از سوي خليفه اموي، حاكم علي الاطلاق جنوب عراق و ايران بود، براي خاموش كردن مخالفت ها و سرپيچي هاي اهالي سجستان (كه در شرق ايران قرار داشت) عبدالرحمن بن اشعث را در راس ‍ سپاهي به اين منطقه اعزام داشت.

عبدالرحمن پس از ورود به سجستان، نيروهاي مسلمان را متمركز كرد و ياغيان و مخالفان حكومت را سركوب نمود و آنان را به اشد مجازات كيفر كرد.

وي، مناطقي را كه مخالفان در اختيار خود گرفته بودند، به تدريج آزاد كرد و در تصرف خويش درآورد. مخالفان و شكست خوردگان به ناچار عقب نشيني كرده و به سرزمين «رتبيل» روانه شدند و در پناه حاكم رتبيل قرار گرفتند.

حاكم رتبيل كه هجوم سپاهيان مسلمان به سرزمين خويش را احساس كرده بود، پيش دستي كرد و براي باز نگه داشتن آنان، اقدام به پرداخت خراج و ماليات عقب افتاده خويش نمود، تا از اين طريق اعلام وفاداري به حكومت مركزي كرده باشد. ولي عبدالرحمن به آن مقدار قانع نشد و به حركت نظامي خويش ادامه داد تا سرزمين رتبيل را نيز اندك اندك تصاحب كرد.

سپاهيان عبدالرحمن در اين مدت غنايم فراواني به چنگ آوردند و با مشورت عبدالرحمن، مدتي را براي استراحت و آسايش خويش در نظر گرفته و در آن مدت، اقدام به هيچ گونه جنگي نكردند.

اين خبر، به حجاج رسيد و حجاج از اين تصميم عبدالرحمن و سپاهيانش ‍ ناراحت و عصباني شد. وي براي عبدالرحمن نامه اي نوشت و ضمن توبيخ و سرزنش او، فرمان داد كه به پيش روي خود ادامه داده و حصارها و دژهاي شهرها را ويران سازند، جنگ آوران دشمن را نابود و زنان و فرزندانشان را اسير و اموالشان را به غنيمت گيرند. عبدالرحمن پس از دريافت نامه حجاج، در آن انديشه و در پاسخ او نامه اي نوشت و از ادامه نبرد و جنگ غير مسلمان، عذر خواهي كرد و آن را براي استراحت سپاهيان خويش، به سال ديگر محول نمود.

ولي حجاج دست بردار نبود و ضمن نامه اي ديگر به عبدالرحمن، دستور پيش روي داد و به گوش زد كه در صورت مخالفت او، برادرش اسحاق بن محمد بن اشعث فرماندهي سپاه را بر عهده خواهد گرفت.

عبدالرحمن كه ميان دو راه مانده بود، يا به دستور حجاج جنگ را بايد ادامه مي داد و يا فرماندهي را به برادرش مي سپرد، بار بزرگان و فرماندهان سپاه خويش مشورت كرد. سپاهيان او همگي با ادامه جنگ مخالفت ورزيدند و در عين حال، از فرماندهان حجاج سر بر تافته و به عبدالرحمن اعلان وفاداري كردند. از آن پس، جنبشي در ميان سپاهيان عبدالرحمن بر ضد حجاج به وجود آمد و سرانجام سپاهيان عبدالرحمن، با وي بيعت كرده و براي نبرد با حجاج آماده گرديدند.

عبدالرحمن كه خود حاكم مستقل مي دانست، با خان رتبيل مصالحه كرد و از كمك هاي او بهره مند شد و سپاهيان خود را آرايش داد و به سرزمين هايي كه در تحت اختيار او بودند، عاملاني منصوب و براي نبرد با حجاج به حركت درآورد. وي از شرق و تا جنوب غربي ايران را در تصرف خود درآورد و به سوي عراق حركت كرد، ولي در «شوشتر» كه در جنوب غربي ايران است، با سپاه حجاج روبرو گرديد و نبردي ميان دو سپاه آغاز شد و نتيجه آن، پيروزي عبدالرحمن بر سپاهيان حجاج و عقب نشيني آنان به سوي بصره بود.

عبدالرحمن، پس از تصرف كامل استان خوزستان به سوي بصره در جنوب عراق هجوم آورد و اين شهر را نيز در تصرف خود درآورد. اهالي بصره كه از سخت گيري و بدرفتاري هاي حجاج به تنگ آمده بودند، از عبدالرحمن استقبال كرده و به آساني با او بيعت نمودند. سپاهيان عبدالرحمن كه خود را قوي و نيرومند يافته بودند، از آن پس علاوه بر خلع حجاج، خواهان خلع عبدالملك بن مروان (خليفه مرواني وقت) شدند.

اين خواسته و شعار آنان، بسياري از مخالفان بني اميه، از جمله هواداران اهل بيت عليه السلام و شيعيان را به اين جنبش جذب نمود.

با اين كه خانواده عبدالرحمن پيش از اين در دشمني با خاندان ولايت كوتاهي نكرده بودند و جنايت پدرش محمد بن اشعث در واقعه كربلا و شهادت مسلم بن عقيل عليه السلام در كوفه، پدر بزرگش اشعث بن قيس در ايجاد نفاق و دو دستگي در سپاهيان حضرت علي عليه السلام و تحريك ابن ملجم در شهادت امام علي عليه السلام، و جنايت عمه اش جعده بنت اشعث در مسموميت و شهادت امام حسن مجتبي عليه السلام بر شيعيان نبود، با اين حال براي مبارزه با ام الفساد و فتنه عالم اسلام، يعني خلافت بن اميه، با عبدالرحمن هم دست شده و وي را در اين مبارزه، ياري و تقويت نمودند.

عبدالرحمن با قدرت و توانمندي بيشتر به سوي كوفه هجوم آورد و پس از نبردي سنگين اين شهر بزرگ را نيز از دست حجاج بيرون آورد.

مهمترين درگيري هاي عبدالرحمن با سپاهيان حجاج در شهرهاي بصره و كوفه بود كه در محرم سال 82 قمري به وقوع پيوست و اين دو شهر بزرگ را براي مدتي از چنگ حجاج ربود. خليفه وقت، عبدالملك بن مروان كه خطر عبدالرحمن را، جدي يافته بود، سپاهي به فرماندهي پسرش عبدالله و برادرش محمد از شام به كمك حجاج به عراق فرستاد.

عبدالملك، از طريق برادر و پسرش به عبدالرحمن پيام داد كه در صورت پايان دادن غائله و تسليم شدن در برابر خليفه، وي حجاج را از حكومت عراق خلع كرده و عبدالرحمن را جانشين وي مي نمايد و علاوه بر عراق، حكومت ايران و شرق عالم اسلام را نيز به عبدالرحمن واگذار خواهد كرد.

عبدالرحمن كه گمان مي كرد، پيشنهاد عبدالملك خدعه اي بيش نيست و تسليم شدن در برابر خليفه، موجب اختلاف و پراكندگي سپاه او مي گردد و در نتيجه، قدرت خليفه بر او فزوني يافته و وي را نابود خواهد ساخت، از پذيرش پيشنهاد او امتناع ورزيد.

از طرف ديگر، حجاج نيز كه از پيشنهاد عبدالملك به عبدالرحمن با خبر شده بود، تلاش زيادي در شعله ور كردن جنگ و ادامه نبرد طرفين مي نمود تا مصالحه اي صورت نگيرد. مذاكره ميان طرفين به نتيجه مطلوبي نرسيد و تصميم بر ادامه نبرد تا پيروزي يك طرف گرفته شد.

سرانجام سپاهيان عبدالرحمن از يك سو و سپاهيان حجاج و عبدالملك از سوي ديگر در خارج شهر كوفه، در مكاني به نام «دير الجماجم» با هم درگير شدند و نبرد خونيني ميان دو سپاه به وجود آمد.

جنگ آنان، بسيار سنگين و سخت بود و به مدت يك صد روز ادامه يافت و از طرفين، تعداد بي شماري كشته، زخمي و اسير گرديدند، ولي سرانجام سپاهيان عبدالرحمن به تدريج ناتوان و زمين گير شده و شكست را پذيرا شدند. سپاهيان عبدالرحمن به ناچار به كوفه عقب نشيني كردند. در آن جا نيز تاب مقاومت نياورده و اين شهر را از دست دادند.

سپاهيان عبدالرحمن در برابر فرماندهان و عاملان حجاج، تاب مقاومت نيافته و شهرهاي تحت تصرف خويش را يكي پس از ديگري از دست داده و به تدريج پراكنده شدند. عبدالرحمن به سجستان بازگشت نمود و پس از مقداري درگيري در حوالي خراسان و سجستان، دوباره به سرزمين «رتبيل» بازگشت و در پناه حاكم آن قرار گرفت. ولي حجاج وي را تعقيب مي كرد و از حاكم رتبيل، خواسته بود كه وي را تحويل دهد. حاكم رتبيل از اين امر امتناع مي كرد، تا اين كه حجاج به وي وعده داد كه در صورت تحويل دادن عبدالرحمن، وي خراج هفت سال رتبيل را از او گذشت مي كند او را بر حاكميت سرزمين رتبيل، ابقا كرده و از او پشتيباني خواهد كرد. در اين هنگام، حاكم رتبيل، خواسته حجاج را پذيرفت و به نيرنگ وي جامه عمل پوشانيد. وي در يك اقدام ناجوانمردانه، عبدالرحمن را كشت و سرش را براي حجاج فرستاد و اطرافيان وي را در بند نموده و به نزد عمارة بن تميم لخمي، عامل حجاج در سجستان فرستاد.

بدين ترتيب، جنبشي كه مي رفت ريشه ستم و تجاوزكاري هاي حجاج را بسوزاند و دست امويان و عاملان نااهل آنان را از ايران و عراق كوتاه گرداند، به خاموشي گراييد و به فراموشي سپرده شد. تاوان سنگين جنبش ‍ عبدالرحمن را مردم مظلوم كوفه پس دادند. به فرمان حجاج، بسياري از انقلابيون كوفه و طرفداران جنبش ضد اموي در عراق، از جمله كميل بن زياد، سعيد بن جبير و محمد بن ابي وقاص دستگير و پس از شكنجه هاي طاقت فرسا، اعدام شدند و تعداد بي شماري از آنان در زندان بي سرپناه زنداني و تحت شديدترين شكنجه ها و آزارها قرار گرفتند.

حجاج، بيش ترين فشار را بر مردم كوفه تحميل كرد و شاميان و نظاميان اعزامي خليفه را در خانه هاي كوفيان ساكن گردانيد و زندگي را بر كامشان تلخ نمود. [2] .


پاورقي

[1] تاريخ الطبري، ج 6، ص 342.

[2] نک: تاريخ ابن خلدون، ج 2، ص 81؛ تاريخ دمشق، ج 34، ص 487 و تاريخ خلفا، ص 584.